هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از غم‌ها و ناامیدی‌های شاعر در عشق سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی و جفای معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که هیچ اثری از دعا و التماسش در دل معشوق نمانده است. شاعر همچنین به زیبایی‌های معشوق و تأثیرات آن بر خود و دیگران اشاره می‌کند و از تسلیم شدن در برابر این عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عارفانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و شکایت نیاز به بلوغ ذهنی برای درک کامل دارد.

غزل شمارهٔ ۳۹۲

مهر از تو ندیدم و وفا هم
جور از تو کشیدم و جفا هم

چیزی به دلت اثر ندارد
آسوده ز وردم از دعا هم

یک دل ز تو شادمان ندیدم
غیر از تو ملول و آشنا هم

چشمت ز نگاه مردم‌افکن
قلاش فکند و پارسا هم

زلفت ز کمند پیچ در پیچ
درویش گرفت و پادشا هم

از دیر و حرم مسافران را
مقصود تویی و مدعا هم

من اول و آخری ندارم
مبدا تویی و منتها هم

هر منظرت از مه دو هفته
شهری متحیرند ما هم

بالای تو هر کجا نشیند
بس فتنه که خیزد و بلا هم

چندان نگه تو بی‌خودم کرد
کز خویش گذشتم از خدا هم

تا زان سر کوی پا کشیدم
دستم از کار رفت و پا هم

در دور دهان و چشم ساقی
از زهد برستم از ریا هم

بس خرقه به کوی می فروشان
رهن می ناب شد روا هم

از جلوهٔ مهوشی فروغی
مغلوب هوس شدی هوا هم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.