هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و اشتیاق به معشوق سخن می‌گوید. شاعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، احساسات خود را نسبت به یار بیان می‌کند و از تأثیر عمیق معشوق بر زندگی خود می‌گوید. همچنین در بخشی از شعر، به مدح و ستایش یک شاه (شمس الملوک ناصردین) پرداخته شده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به درک ادبی نسبتاً بالایی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۲۹

گر خون من ز شیشه بریزد به جام او
لب بر ندارم از لب یاقوت فام او

با من سخن ز لعل روان بخش یار کن
آب حیات را چه کند تشنه کام او

یک عمر تلخ کام نشستم که عاقبت
حرفی شنیدم از لب شیرین کلام او

کار مرا به نیم نگاهش تمام کرد
بنگر چه میکند نگه ناتمام او

گر واعظان حدیث قیامت شنیده‌اند
من دیده‌ام قیامت خود در قیام او

دست کسی به نقرهٔ خامش نمی‌رسد
جانم بسوخت در سر سودای خام او

دستی که دل بر آن سر زلف دو تا کشید
از من کشیده دست فلک انتقام او

ما را ببخش اگر به کشاکش فتاده‌ایم
کز اشتیاق دانه ندیدیم دام او

عاشق نمی‌کشد قدم از رهگذار دوست
گر افعی گزنده بود زیر کام او

هرگز هما به اوج سعادت نمی‌رسد
تا از پی شرف ننشیند به بام او

گشتند متفق همه خوبان روزگار
آن گه زدند سکهٔ شاهی به نام او

دانی که چیست حالت درویش و پادشاه
گر بنگری به فقر من و احتشام او

در عهد شاه نظم فروغی نظام یافت
یارب که مستدام بماند نظام او

شمس الملوک ناصردین شه که روز بار
شاهان ستاده‌اند به صف سلام او
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.