هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از تغییر ایمان و دین سخن می‌گوید، جایی که معشوق به‌عنوان رهزن ایمان شاعر ظاهر می‌شود. شاعر از فراق و درد عشق می‌گوید و در عین حال، از لذت‌های جدیدی که این عشق برایش به ارمغان آورده سخن می‌راند. در پایان، او از ترس از دست دادن معشوق و امید به تجدید عهد با او می‌نویسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تغییر دین و درد فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۷

رهزن ایمان من شد نازنین تازه‌ای
رفتم از کیش مسلمانی به دین تازه‌ای

خواجه هی خاموش باش امشب که اصحاب حضور
خلوتی دارند با خلوت نشین تازه‌ای

کاش کی می‌ریخت از بهر سرشک دیده‌ام
دست معمار قضا طرح زمین تازه‌ای

گر ز چین آشوب برخیزد عجب نبود که باز
بر سر زلف تو افتاده‌ست چین تازه‌ای

نام یاقوت لبت بر خاتم دل کنده‌ام
اسم اعظم را نوشتم بر نگین تازه‌ای

گوشهٔ چشمی به سوی من نداری، گوییا
خرمن حسن تو دارد خوشه چین تازه‌ای

در تمام عمر خوردم نیش زنبور فراق
تا مرا نوشین لبت داد انگبین تازه‌ای

ترسم از دست تو ای سنگین دل بیدادگر
دست غیب آید برون از آستین تازه‌ای

تا جوان گردی فروغی در جهان پیرانه‌سر
تازه کن عهد کهن با مه جبین تازه‌ای
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.