هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بی‌قراری اوست. شاعر از معشوق شکایت می‌کند که با رفتارش او را آشفته و پریشان کرده است. او از غم عشق گریسته و معشوق را به خاطر بی‌اعتنایی و رفتارش سرزنش می‌کند. در عین حال، شاعر معشوق را به خاطر زیبایی و جذابیتش ستایش می‌کند و عشق او را دلیل همه رنج‌های خود می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌های به کار رفته در شعر نیاز به درک و تجربه بیشتری از زندگی و عواطف انسانی دارند.

غزل شمارهٔ ۴۶۴

زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی
خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی

من به سودای غمت اشک به دامن کردم
تا تو از سنبل تر مشک به دامان کردی

سینه صد چاک و جگر پاره خدا را بنگر
که چه‌ها با من از آن چاک گریبان کردی

حیرتی دارم از آن صورت زیبا که تو راست
که به یک جلوه مرا صورت بی جان کردی

عندلیب دل من نغمه سرا شد روزی
کانجمن را ز رخت صحن گلستان کردی

خون بهای دلم از لعل گهربار بیار
چون به خون غرقه‌اش از خنجر مژگان کردی

نام شمشیر تو آسایش جان باید کرد
که ز کشتن همه دشوار من آسان کردی

سالها در طلبت گوشه‌نشینی کردم
تا گذاری به سر گوشه‌نشینان کردی

هم نشینان تو از بوی ریاحین مستند
وه که در کار سمن و سنبل و ریحان کردی

تا فروغی نظری در رخ زیبای تو کرد
فارغش از مه و خورشید درخشان کردی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.