۳۶۶ بار خوانده شده
ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری
نیکو نگاهدار دلی را که میبری
معشوق پردهپوشی و منظور پردهدر
هم پرده میگذاری و هم پرده میدری
دلهای برده را همه آوردهای به دست
هم دلبری به عشوهگری هم دلاوری
میرانیم ز مجلس و میخوانیم ز در
هم بنده میفروشی و هم بنده میخری
من در کمند عشق اسیر ستم کشم
تو بر سریر حسن امیر ستم گری
کار من است دادن جان زیر تیغ تو
من کار خود چگونه گذارم به دیگری
تیغی نمیکشی که فقیری نمیکشی
جایی نمیروی که اسیری نمیبری
چشمت نظر به هیچ مسلمان نمیکند
این ظلم سر نمیزند از هیچ کافری
هر تشنه را که لعل تو آب حیات داد
نتوان برید حنجرش از هیچ خنجری
پیکان آه من به تو کاری نمیکند
تا در نظام لشکر آه مظفری
کشورگشای ناصردین شاه جنگ جوی
کز لشکرش ندیده امان هیچ لشکری
آن ماه بر سر تو فروغی گذر نکرد
در رهگذار او مگر از خاک کمتری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نیکو نگاهدار دلی را که میبری
معشوق پردهپوشی و منظور پردهدر
هم پرده میگذاری و هم پرده میدری
دلهای برده را همه آوردهای به دست
هم دلبری به عشوهگری هم دلاوری
میرانیم ز مجلس و میخوانیم ز در
هم بنده میفروشی و هم بنده میخری
من در کمند عشق اسیر ستم کشم
تو بر سریر حسن امیر ستم گری
کار من است دادن جان زیر تیغ تو
من کار خود چگونه گذارم به دیگری
تیغی نمیکشی که فقیری نمیکشی
جایی نمیروی که اسیری نمیبری
چشمت نظر به هیچ مسلمان نمیکند
این ظلم سر نمیزند از هیچ کافری
هر تشنه را که لعل تو آب حیات داد
نتوان برید حنجرش از هیچ خنجری
پیکان آه من به تو کاری نمیکند
تا در نظام لشکر آه مظفری
کشورگشای ناصردین شاه جنگ جوی
کز لشکرش ندیده امان هیچ لشکری
آن ماه بر سر تو فروغی گذر نکرد
در رهگذار او مگر از خاک کمتری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.