۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۱

زهی لعل لبت درج لئالی
مه روی ترا شب در حوالی

چو چشمت گشتم از بیمار شکلی
چو زلفت گشتم از آشفته حالی

حدیث زلف خود از چشم من پرس
«سل السهران عن طول اللیالی»

ز شوق قامتت مردم خدا را
«ترحم ذلتی یا ذالمعالی»

ز هجرت ناله میکردم خرد گفت
عبید از یار دوری چون ننالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.