هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف بهار، نوروز، طبیعت و زیباییهای آن میپردازد. همچنین در بخشهایی از آن به مدح و ستایش حکومت و عدالت اشاره شده است. شاعر از عناصر طبیعت مانند باد، گل، بلبل و شکوفه برای بیان احساسات شاد و امیدوارانه استفاده کرده است.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم شاعرانه و استعاری است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی مضامین مدحی و سیاسی هستند که نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک دارند.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضا در مدح همو گوید
دمید باد دلاویز و بوی جان آورد
نوید کوکبهٔ گل به گلستان آورد
رسید موسم نوروز و یمن مقدم او
به سوی هر دلی از خرمی نشان آورد
شکوفه باز بخندید و لطف خندهٔ او
نشاط با دل محزون عاشقان آورد
نسیم خسته شد و ناتوان و میافتد
ز بسکه رخت ریاحین بوستان آورد
هزاردستان در وصف روی لاله و گل
هزار نغمه و دستان به داستان آورد
غلام دولت آنم که بر کنار چمن
نشست و بابت خود دست در میان آورد
سپیدهدم که صبا بهر شاهدان بهار
به عرصهٔ چمن از ابر سایبان آورد
چه ذرهاست که بر طرهٔ بنفشه فشاند
چه آب لطف که بر روی ارغوان آورد
ز شوق بلبل شوریده دل به گل میگفت
بیا بیا که فراقت مرا به جان آورد
پیام داد به باد سحر شکوفه که خیز
بیا که بیتو نفس بر نمیتوان آورد
گل آن زمان به چمن خسرو ریاحین شد
که ره به مجلس سلطان کامران آورد
جمال دنیی ودین آنکه رای انور او
شکست در مه و خورشید آسمان آورد
زمانه باز به پیرانه سرجوان زان شد
که التجا به چنین دولت جوان آورد
خطاب سوسن از آنروی میکنند آزاد
که نام بندگی شاه بر زبان آورد
در سلامت و اقبال شد به رویش باز
هرآنکه روی بدین دولت آستان آورد
گرفت جمله جهان آفتاب از آنکه پناه
به زیر سایهٔ چتر خدایگان آورد
جهان پناها عدل تو خلق عالم را
ز جور حادثه پروانهٔ امان آورد
خجسته کلک گهربار عنبر افشانت
به سائلان خبر گنج شایگان آورد
کف تو دامن آز و نیاز پر در کرد
چو بخشش تو امل را به میهمان آورد
تو عین معجز و دولت نگر که یکسر موی
خلاف رای تو هرکس که در گمان آورد
قضا به قصد سرش تیغ از نیام کشید
قدر به کشتن او تیر در کمان آورد
عدوی تو ز فلک تاج و تخت میطلبید
زمانه از پی او دار و ریسمان آورد
هرآنکه سرکشئی با تو کرد گردونش
به درگه تو ز ناگه به سر دوان آورد
جهان زمردی و از مردمی تهی شده بود
علو همتت آن رسم در جهان آورد
به کام خویش بمان جاودان که بخت ترا
زمانه مژدهٔ اقبال جاودان آورد
نوید کوکبهٔ گل به گلستان آورد
رسید موسم نوروز و یمن مقدم او
به سوی هر دلی از خرمی نشان آورد
شکوفه باز بخندید و لطف خندهٔ او
نشاط با دل محزون عاشقان آورد
نسیم خسته شد و ناتوان و میافتد
ز بسکه رخت ریاحین بوستان آورد
هزاردستان در وصف روی لاله و گل
هزار نغمه و دستان به داستان آورد
غلام دولت آنم که بر کنار چمن
نشست و بابت خود دست در میان آورد
سپیدهدم که صبا بهر شاهدان بهار
به عرصهٔ چمن از ابر سایبان آورد
چه ذرهاست که بر طرهٔ بنفشه فشاند
چه آب لطف که بر روی ارغوان آورد
ز شوق بلبل شوریده دل به گل میگفت
بیا بیا که فراقت مرا به جان آورد
پیام داد به باد سحر شکوفه که خیز
بیا که بیتو نفس بر نمیتوان آورد
گل آن زمان به چمن خسرو ریاحین شد
که ره به مجلس سلطان کامران آورد
جمال دنیی ودین آنکه رای انور او
شکست در مه و خورشید آسمان آورد
زمانه باز به پیرانه سرجوان زان شد
که التجا به چنین دولت جوان آورد
خطاب سوسن از آنروی میکنند آزاد
که نام بندگی شاه بر زبان آورد
در سلامت و اقبال شد به رویش باز
هرآنکه روی بدین دولت آستان آورد
گرفت جمله جهان آفتاب از آنکه پناه
به زیر سایهٔ چتر خدایگان آورد
جهان پناها عدل تو خلق عالم را
ز جور حادثه پروانهٔ امان آورد
خجسته کلک گهربار عنبر افشانت
به سائلان خبر گنج شایگان آورد
کف تو دامن آز و نیاز پر در کرد
چو بخشش تو امل را به میهمان آورد
تو عین معجز و دولت نگر که یکسر موی
خلاف رای تو هرکس که در گمان آورد
قضا به قصد سرش تیغ از نیام کشید
قدر به کشتن او تیر در کمان آورد
عدوی تو ز فلک تاج و تخت میطلبید
زمانه از پی او دار و ریسمان آورد
هرآنکه سرکشئی با تو کرد گردونش
به درگه تو ز ناگه به سر دوان آورد
جهان زمردی و از مردمی تهی شده بود
علو همتت آن رسم در جهان آورد
به کام خویش بمان جاودان که بخت ترا
زمانه مژدهٔ اقبال جاودان آورد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضا در مدح همو گوید
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.