۲۸۱ بار خوانده شده

بخش ۱۰ - پیغام رسانیدن قاصد

ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز

شد از حال دل پر دردم آگاه
چو آتش گشت و شد با باد همراه

به خلوتگاه آن آرام جان رفت
باستادی ز هر چشمی نهان رفت

باو از هر دری افسانه میگفت
حکایت خوب و استادانه میگفت

ز من هر دم غمی تقریر میکرد
ز دریائی نمی تقریر میکرد

چو رمزی زین حکایت یاد کردی
سمنبر زان سخن فریاد کردی

بصنعت زین سخن دوری نمودی
بدو آئین مستوری نمودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹ - غزل همام
گوهر بعدی:بخش ۱۱ - خطاب معشوق با قاصد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.