هوش مصنوعی:
این شعر یک نیایش عاشقانه و دردآلود است که در آن شاعر از فراق یار و رنجهای عشق شکایت میکند. او با توسل به خداوند و ذکر مصائب پیامبران و عاشقان، طلب یاری و رسیدن به وصال معشوق را دارد. شاعر در اوج ناامیدی، همچنان به فضل خداوند امیدوار است و از او میخواهد که درد هجران را کاهش دهد و راه وصال را هموار کند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهی عمیق، درد هجران و توسلهای عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و فکری دارد. همچنین، استفاده از مفاهیم مذهبی و عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
بخش ۳۲ - مناجات
چه کم گردد خدایا از خدائیت
چه نقصان آید اندر پادشائیت
که گر بیچارهای کامی بیابد
دلافگاری دلارامی بیابد
خداوندا اگر چه دورم از یار
از او ببریدهام امید یکبار
و گرچه روزگارم زو جدا کرد
فراقش جامهٔ صبرم قبا کرد
قضا دستم ز وصلش کرد کوتاه
قدر ببرید ناگاهم ز دلخواه
ز من دور اوفتاد آن جان شیرین
فراق آمد نصیبم زان نگارین
زمانه خاطر ناشاد خواهد
وصال از دست مشکل داد خواهد
به تاثیر اختران بر باد دادند
ز ما هر یک به اقلیمی فتادند
به ناکامی شدیم از یکدگر دور
به عشق اندر جهان گشتیم مشهور
امید از وصل جانان برنگیرم
مگر کز غصهٔ هجران بمیرم
به فضلت همچنان امیدوارم
که امیدم نهی اندر کنارم
الها پادشاها بینیازا
خداوندا کریما کار سازا
به صدق سینهٔ پاکان راهت
به شوق عاشقان بارگاهت
به شب نالیدن پا در کمندان
به آه سوزناک مستمندان
به حق صبر بیپایان ایوب
به آب چشم خون افشان یعقوب
به حق ره نوردان طریقت
به حق نیک مردان حقیقت
که بر جان من مسکین ببخشای
در رحمت بر این بیچاره بگشای
بده کام دل شوریدهٔ من
رسان با من بت بگزیدهٔ من
مرا زین بیشتر در هجر مپسند
به فضل خود برآور پایم از بند
بر احوال تباهم رحمت آور
به آه صبحگاهم رحمت آور
کرم کن بر من بیچاره گشته
چنین گرد جهان آواره گشته
ازین پس درد بر دردم میفزای
به سوی وصل یارم راه بنمای
دل ریش عبید از غم جدا کن
به فضل خویشتن کامش روا کن
خداوندا به حق پاکبازان
به سوز سینهٔ صاحب نیازان
که هرجا هست چون من مبتلائی
گرفتار کمند دلربائی
دل افکاری اسیری عشق بازی
به کوی عاشقی گردن فرازی
ز عقل و عاقبت بیگانه گشته
به سودای بتی دیوانه گشته
بده مقصود جان مستمندش
بکن داروی ریش دردمندش
چو من کس را مکن در عشق بیمار
به حق احمد معصوم مختار
چه نقصان آید اندر پادشائیت
که گر بیچارهای کامی بیابد
دلافگاری دلارامی بیابد
خداوندا اگر چه دورم از یار
از او ببریدهام امید یکبار
و گرچه روزگارم زو جدا کرد
فراقش جامهٔ صبرم قبا کرد
قضا دستم ز وصلش کرد کوتاه
قدر ببرید ناگاهم ز دلخواه
ز من دور اوفتاد آن جان شیرین
فراق آمد نصیبم زان نگارین
زمانه خاطر ناشاد خواهد
وصال از دست مشکل داد خواهد
به تاثیر اختران بر باد دادند
ز ما هر یک به اقلیمی فتادند
به ناکامی شدیم از یکدگر دور
به عشق اندر جهان گشتیم مشهور
امید از وصل جانان برنگیرم
مگر کز غصهٔ هجران بمیرم
به فضلت همچنان امیدوارم
که امیدم نهی اندر کنارم
الها پادشاها بینیازا
خداوندا کریما کار سازا
به صدق سینهٔ پاکان راهت
به شوق عاشقان بارگاهت
به شب نالیدن پا در کمندان
به آه سوزناک مستمندان
به حق صبر بیپایان ایوب
به آب چشم خون افشان یعقوب
به حق ره نوردان طریقت
به حق نیک مردان حقیقت
که بر جان من مسکین ببخشای
در رحمت بر این بیچاره بگشای
بده کام دل شوریدهٔ من
رسان با من بت بگزیدهٔ من
مرا زین بیشتر در هجر مپسند
به فضل خود برآور پایم از بند
بر احوال تباهم رحمت آور
به آه صبحگاهم رحمت آور
کرم کن بر من بیچاره گشته
چنین گرد جهان آواره گشته
ازین پس درد بر دردم میفزای
به سوی وصل یارم راه بنمای
دل ریش عبید از غم جدا کن
به فضل خویشتن کامش روا کن
خداوندا به حق پاکبازان
به سوز سینهٔ صاحب نیازان
که هرجا هست چون من مبتلائی
گرفتار کمند دلربائی
دل افکاری اسیری عشق بازی
به کوی عاشقی گردن فرازی
ز عقل و عاقبت بیگانه گشته
به سودای بتی دیوانه گشته
بده مقصود جان مستمندش
بکن داروی ریش دردمندش
چو من کس را مکن در عشق بیمار
به حق احمد معصوم مختار
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۱ - پیغام فرستادن عاشق بمعشوق
گوهر بعدی:بخش ۳۳ - در خاتمهٔ کتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.