هوش مصنوعی:
این متن شعری از تاریخ عجم است که داستان پادشاهی خسرو را روایت میکند. در این شعر، توصیف میشود که چگونه خسرو پس از به قدرت رسیدن، جهان را نو کرد و عدالت و رفاه را گسترش داد. دوران حکومت او پر از آرامش و شادی بود و مردم در رفاه زندگی میکردند. اما با ظهور بهرام و تغییر اوضاع، این آرامش به خطر افتاد و تنشها آغاز شد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم تاریخی و ادبی پیچیده است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به دانش پایهای از تاریخ و ادبیات فارسی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
بخش ۶ - آغاز داستان
به تاریخ عجم دانندهٔ راز
چنین کرد این حکایت را سرآغاز
که چون خورشید هرمز رفت در خاک
کشید اکلیل خسرو سر بر افلاک
جهان را خسرو از سر کار نو کرد
کرم را در جهان بازار نو کرد
به ترتیب جهان بودی شب و روز
گهی لشکر کش و گه مجلس افروز
چنان آراست ملک از دانش و داد
که شهر آسوده گشت و کشور آباد
مقیمان زمین زان مهربانی
همه مشغول عیش و کامرانی
باشگ و ناله کس ننمودی آهنگ
مگر چشم صراحی و رگ چنگ
بجز چو بین که در ره خار بودش
وزو پای مراد افگار بودش
نبود از کین دران فرخنده ایام
کس آهن دلت را ز چو بینه بهرام
از او او رنگ هرمز را نوی بود
که هرمز را سپهداری قوی بود
چو هرمز سوی خاقانش فرستاد
به کوشش ملک خاقان داد بر باد
رسید اندر مداین باده و گیر
کشیده پور خاقان را به زنجیر
گلو بسته بسی میر ولایت
غنیتمهای چینی بی نهایت
چو آن فیروزمندی دید از و شاه
تغیر یافت اندر خاطرش راه
ز غیرت کرد طعن بی کرانش
نوید پنبه داد و دوکدانش
ازین وحشت که بر بهرام ره یافت
چو وحشی جست و روی از مردمی تافت
ز طاعتگه به عصیان دور میبود
گهی پیدا گهی مستور میبود
چنین کرد این حکایت را سرآغاز
که چون خورشید هرمز رفت در خاک
کشید اکلیل خسرو سر بر افلاک
جهان را خسرو از سر کار نو کرد
کرم را در جهان بازار نو کرد
به ترتیب جهان بودی شب و روز
گهی لشکر کش و گه مجلس افروز
چنان آراست ملک از دانش و داد
که شهر آسوده گشت و کشور آباد
مقیمان زمین زان مهربانی
همه مشغول عیش و کامرانی
باشگ و ناله کس ننمودی آهنگ
مگر چشم صراحی و رگ چنگ
بجز چو بین که در ره خار بودش
وزو پای مراد افگار بودش
نبود از کین دران فرخنده ایام
کس آهن دلت را ز چو بینه بهرام
از او او رنگ هرمز را نوی بود
که هرمز را سپهداری قوی بود
چو هرمز سوی خاقانش فرستاد
به کوشش ملک خاقان داد بر باد
رسید اندر مداین باده و گیر
کشیده پور خاقان را به زنجیر
گلو بسته بسی میر ولایت
غنیتمهای چینی بی نهایت
چو آن فیروزمندی دید از و شاه
تغیر یافت اندر خاطرش راه
ز غیرت کرد طعن بی کرانش
نوید پنبه داد و دوکدانش
ازین وحشت که بر بهرام ره یافت
چو وحشی جست و روی از مردمی تافت
ز طاعتگه به عصیان دور میبود
گهی پیدا گهی مستور میبود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵ - در فضیلت عشق
گوهر بعدی:بخش ۷ - گریختن خسرو از مداین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.