۳۱۰ بار خوانده شده

بخش ۲۴ - گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن

بازم غم عشق در سر افتاد
بنیاد صبوریم بر افتاد

باز این دل خسته درد نو کرد
خود را به وبال من گرو کرد

بازم هوسی گرفت دامن
کز عقل نشان نماند با من

باز این شب تیرهٔ جگر سوز
بر بست بروی من در روز

دودی که ز شوق در بر افتاد
از سینه گذشت و در سر افتاد

گویند که تا کی از در و بام
گه نامه دهی و گاه پیغام

آلوده شدی بهر دهانی
افسانه شدی بهر زبانی

بی درد که فارغست و خندان،
کی داند حال دردمندان؟!

غافل که همیشه بی‌خبر زیست،
او را چه خبر که بی‌دلی چیست؟!

با هر که غمی دهم برون من
داند غم من ولی نه چون من

گیرم که بود به پرده جایم
و ز حجرهٔ غم برون نیایم

این خانه شکاف، ناله زار
پوشیده کجا شود به دیوار

اکنون چه کنم حجاب آزرم
کافتاد ز چهره برقع شرم

در مجلس عشق جام خوردن
وانگه غم ننگ و نام خوردن

دست من و آستین یارم
گر خلق کنند سنگسارم

کاغذ چو شود نشانهٔ تیر
جز خوردن زخم چیست تدبیر

دف هر طرفی که رو بتابد
از لطمه کجا خلاص یابد؟!

عاشق که به زیر تیغ شد خم
از زخم زبان کجا خورد غم؟!

زین پس من و یار مهربانم
گر تیغ کشند و گر زبانم

گر کشته شوم به تیغ پولاد
باری برهم زدست بیداد

مرغی که بماند از پریدن
راحت بودش گلو بریدن

ای دوست که بی منی و با من
آتش زده یا تویی و یا من

گر تو دل شاخ شاخ داری
باری قدمی فراخ داری

با زاغ و زغن چنانکه دانی
شرح غم خویش می‌توانی

بی‌چاره من حصار بسته
در زاویهٔ عدم نشسته

کنجی و غمی به سینه چون کوه
زندانی تنگنای اندوه

گر دم زنم از درونهٔ تنگ
ترسم که خورم ز بام و در سنگ

چشمم به ستاره راز گوید
جانم غم رفته باز گوید

یاد تو چنان برد ز من هوش
کز هستی خود کنم فراموش

ناگاه که از خود آیدم یاد
باشم به هلاک خویشتن شاد

گر کرد زمانه بی وفایی
باری تو مکن که آشنایی

خونابهٔ دیده آب من ریخت
دل هم سر خود گرفت و بگریخت

گفتی که صبور باش و مخروش
این قصه، نمی‌کند دلم گوش

ای دوست، ز دوست دور بودن،
وانگاه، به دل، صبور بودن؟؟

چون من به هلاک جان سپردم
دور از تو ز دوری تو مردم

هر چند ز بخت خود به جانم
هر جور که بینم از تو دانم

دامن که ز کهنگی بخندد
تهمت به زبان خار بندد

عشقت ز دلم که سر به خون برد
آزار فلک همه برون برد

ما نطع حیات در نوشتیم
تو دیر بزی که ما گذشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۳ - بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن
گوهر بعدی:بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.