هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق سخن می‌گوید و از ناتوانی خود در رسیدن به معشوق شکایت می‌کند. او از درد عشق و رنج روزگار گلایه کرده و بیان می‌کند که دلش از مهر معشوق صیقلی شده اما طاعتش مقبول نمی‌افتد. در نهایت، شاعر به خاموشی و تحمل درد عشق توصیه می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و فراق ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۰۶

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

چو بر در تو من بینوای بی زر و زور
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول

کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول

من شکسته ی بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

خراب تر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول

چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمی‌شود مقبول

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.