هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساسات خود درباره عشق، پیری و تجربیات زندگی سخن میگوید. او با یادآوری معشوق، احساس جوانی میکند و از خداوند به خاطر رسیدن به خواستههایش سپاسگزار است. شاعر همچنین از تأثیر عشق و غم در زندگی خود و رسیدن به درک عمیقتری از وجود سخن میگوید. در پایان، او از بخشش الهی و بازگشت به مسیر درست اطمینان مییابد.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی، عشقی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند پیری و تأمل در زندگی برای نوجوانان کمسنوسال ممکن است قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۲۱
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه ی تو بلبل باغ جهان شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
در شاه راه دولت سرمد به تخت بخت
با جام می به کام دل دوستان شدم
از آن زمان که فتنه ی چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه ی آخرزمان شدم
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه ی تو بلبل باغ جهان شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
در شاه راه دولت سرمد به تخت بخت
با جام می به کام دل دوستان شدم
از آن زمان که فتنه ی چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه ی آخرزمان شدم
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.