هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دلتنگی برای وطن و یار خود می‌گوید و آرزو می‌کند که به دیار خود بازگردد و در کنار عزیزانش باشد. او از غربت و غم غریبی شکایت می‌کند و تمایل دارد به شهر خود بازگردد و در آنجا به عنوان شهریار خود باشد. همچنین، او به عشق و رندی به عنوان پیشه‌ی خود اشاره می‌کند و امیدوار است که لطف ازل او را هدایت کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم ادبی قدیمی ممکن است نیاز به دانش ادبی بیشتری داشته باشد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۳۷

چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم

ز محرمان سراپرده ی وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم

چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم

ز دست بخت گران خواب و کار بی‌سامان
گرم بود گله‌ای رازدار خود باشم

همیشه پیشه ی من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم

بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.