۲۵۹ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۳۷

هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن
بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست

دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم
چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست

عشق از دل ماکم نتوان کرد که ذاتی است
چون مایهٔ آتش که ز خارا نتوان شست

از دردی خم شوی مصلای من مست
کز آب دگر کهنه مارا نتوان شست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۳۶
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.