۲۷۰ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۵۹

با غمش خو کردم امشب گرچه در زاری گذشت
یاد میکردم از آن شبها که در یاری گذشت

مردمان گویند چونی در خیال زلف او
چون بود مرغی که عمرش در گرفتاری گذشت

ناخوش آن وقتی که بر زنده‌دلان بی عشق رفت
ضایع آن روزی که بر مستان به هشیاری گذشت

ماجرای دوش می‌پرسی که چون بگذشت حال
ای سرت گردم چه می‌پرسی به دشواری گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۵۸
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.