هوش مصنوعی: این شعر از رفتن یار و تأثیر آن بر طبیعت و شاعر سخن می‌گوید. با آمدن فصل خزان، گل‌ها و زیبایی‌های طبیعت از بین می‌روند و شاعر این تغییرات را نمادی از دوری یار خود می‌داند. او از درد فراق و ناتوانی در تحمل این دوری می‌نالد و یاد یارش او را از حرکت بازمی‌دارد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غم فراق، همراه با استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی، برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. این شعر برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که می‌توانند با احساسات پیچیده‌ی آن ارتباط برقرار کنند.

گزیدهٔ غزل ۱۶۷

برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت
سرخ روئی ز رخ لاله و گلنار برفت

سرو بشکست و سمن زرد شد و نرگس خفت
گو برو این همه چون از بر من یار برفت

نزد من ، باد خزان، دوش ، غبار آلوده
آمد و گفت که سر و تو ز گلزار برفت

خواستم تا روم اندر طلب رفتهٔ خویش
یادم آمد رخ او ،پای من از کار برفت

خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند
صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۶۶
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.