۲۵۹ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۶۱

درشهر فتنه‌ای شد می‌دانم از که باشد
ترکیست صید افگن پنهانم از که باشد

هر روز اندرین شهر خلقی زدل برایند
گردیگری نداند من دانم از که باشد

دردم گذشت از حد معلوم نست تا خود
سامانم از که خیزد درمانم از که باشد

چون کرد طرهٔ تو غارت قرار خسرو
من بعد گر صبوری نتوانم از که باشد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۶۰
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.