۸۶۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۰۱

دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز

آشکارا سینه‌ام بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز

ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
واندرین ویرانه سلطانی هنوز

هر دو عالم، قیمت خود گفته‌ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز

ما ز گریه چون نمک بگداختیم
تو ز خنده شکرستانی هنوز

جان ز بند کالبد آزاد گشت
دل به گیسوی تو زندانی هنوز

پیری و شاهدپرستی هم خوشست!
خسروا تا کی پریشانی هنوز؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۰۰
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.