هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و علاقهی خود به معشوق سخن میگوید و از جدایی و دوری او شکایت میکند. شاعر از معشوق میخواهد که یا به او لطف کند و یا صبرش را افزایش دهد. او همچنین به قدرت خداوند و تقدیر اشاره میکند و بیان میکند که بدون حضور معشوق، زندگی برایش بیمعناست. شاعر از مفاهیم عرفانی مانند نور، شراب، و شیطان استفاده میکند تا احساسات خود را بیان کند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱
جُرمی ندارم بیش ازینْ کَزْ دل هَوا دارم تو را
از زَعفَرانِ رویِ من، رو میبِگردانی چرا؟
یا این دلِ خونْ خواره را، لُطف و مُراعاتیِ بِکُن
یا قوَّتِ صَبرَش بِدِه، در یَفْعَلُ اللَّهْ ما یَشا
این دو رَه آمد در رَوِش، یا صبر یا شُکرِ نِعَم
بیشمعِ رویِ تو نَتان، دیدن مَرین دو راه را
هر گَهْ بِگردانی تو رو، آبی ندارد هیچ جو
کِی ذَرّهها پیدا شود، بیشَعشَعهیْ شَمسُ الضُّحی؟
بیبادۀ تو کِی فُتَد در مغزِ نَغْزان مَستییی؟
بیعِصْمَتِ تو کِی رَوَد شیطان به لا حَوْلَ وَ لا؟
نی قُرص سازد قُرصییی، مَطْبوخ هم مَطْبوخییی
تا دَرنَیَندازی کَفی زِاهْلیلۀ خود در دَوا
اَمْرَت نَغُرَّد کِی رَوَد، خورشید در بُرجِ اَسَد؟
بیتو کجا جُنْبَد رَگی،در دست و پایِ پارسا؟
در مرگْ هُشیاری نَهی، در خوابْ بیداری نَهی
در سنگْ سَقّایی نَهی، در برقِ میرنده وَفا
سیلِ سیاهِ شب بَرَد، هر جا که عقل است و خِرَد
زان سیلِشان کی واخَرَد، جز مُشتریِّ هَلْ اَتی؟
ای جانِ جانِ جُزو و کُل، وی حُلِّه بَخشِ باغ و گُل
وِیْ کوفته هر سو دُهُل کِی جانِ حیران اَلصَّلا
هر کَس فَریبانَد مرا، تا عُشْر بِسْتانَد مرا
آن کِم دَهَد فَهْمِ بیا، گوید که پیشِ من بیا
زان سو که فَهمَت میرَسَد، باید که فهمْ آن سو رَوَد
آن کِت دَهَد طالَ بَقا، او را سِزَد طالَ بَقا
هم او که دلْ تنگَت کُند، سَرسَبز و گُل رَنگَت کُند
هم اوت آرَد در دُعا، هم او دَهَد مُزدِ دُعا
هم ریّ و بیّ و نون را، کردهست مَقْرون با اَلِف
در بادِ دَم اَنْدَر دَهَن، تا خوش بگویی رَبَّنا
لَبَّیکْ لَبَّیک ای کَرَم، سودایِ توست اَنْدَر سَرَم
زابِ تو چَرخی میزَنَم، مانندِ چَرخِ آسیا
هرگز نَدانَد آسیا، مَقصودِ گَردشهایِ خود
کُاسْتون قوتِ ماست او، یا کَسب و کارِ نانْبا
آبیش گردان میکُند، او نیز چَرخی میزَنَد
حَقْ آب را بسته کُند، او هم نمیجُنبَد زِ جا
خامُش که این گفتارِ ما، میپَرَّد از اسرارِ ما
تا گوید او که گفتِ او، هرگز بِنَنْمایَد قَفا
از زَعفَرانِ رویِ من، رو میبِگردانی چرا؟
یا این دلِ خونْ خواره را، لُطف و مُراعاتیِ بِکُن
یا قوَّتِ صَبرَش بِدِه، در یَفْعَلُ اللَّهْ ما یَشا
این دو رَه آمد در رَوِش، یا صبر یا شُکرِ نِعَم
بیشمعِ رویِ تو نَتان، دیدن مَرین دو راه را
هر گَهْ بِگردانی تو رو، آبی ندارد هیچ جو
کِی ذَرّهها پیدا شود، بیشَعشَعهیْ شَمسُ الضُّحی؟
بیبادۀ تو کِی فُتَد در مغزِ نَغْزان مَستییی؟
بیعِصْمَتِ تو کِی رَوَد شیطان به لا حَوْلَ وَ لا؟
نی قُرص سازد قُرصییی، مَطْبوخ هم مَطْبوخییی
تا دَرنَیَندازی کَفی زِاهْلیلۀ خود در دَوا
اَمْرَت نَغُرَّد کِی رَوَد، خورشید در بُرجِ اَسَد؟
بیتو کجا جُنْبَد رَگی،در دست و پایِ پارسا؟
در مرگْ هُشیاری نَهی، در خوابْ بیداری نَهی
در سنگْ سَقّایی نَهی، در برقِ میرنده وَفا
سیلِ سیاهِ شب بَرَد، هر جا که عقل است و خِرَد
زان سیلِشان کی واخَرَد، جز مُشتریِّ هَلْ اَتی؟
ای جانِ جانِ جُزو و کُل، وی حُلِّه بَخشِ باغ و گُل
وِیْ کوفته هر سو دُهُل کِی جانِ حیران اَلصَّلا
هر کَس فَریبانَد مرا، تا عُشْر بِسْتانَد مرا
آن کِم دَهَد فَهْمِ بیا، گوید که پیشِ من بیا
زان سو که فَهمَت میرَسَد، باید که فهمْ آن سو رَوَد
آن کِت دَهَد طالَ بَقا، او را سِزَد طالَ بَقا
هم او که دلْ تنگَت کُند، سَرسَبز و گُل رَنگَت کُند
هم اوت آرَد در دُعا، هم او دَهَد مُزدِ دُعا
هم ریّ و بیّ و نون را، کردهست مَقْرون با اَلِف
در بادِ دَم اَنْدَر دَهَن، تا خوش بگویی رَبَّنا
لَبَّیکْ لَبَّیک ای کَرَم، سودایِ توست اَنْدَر سَرَم
زابِ تو چَرخی میزَنَم، مانندِ چَرخِ آسیا
هرگز نَدانَد آسیا، مَقصودِ گَردشهایِ خود
کُاسْتون قوتِ ماست او، یا کَسب و کارِ نانْبا
آبیش گردان میکُند، او نیز چَرخی میزَنَد
حَقْ آب را بسته کُند، او هم نمیجُنبَد زِ جا
خامُش که این گفتارِ ما، میپَرَّد از اسرارِ ما
تا گوید او که گفتِ او، هرگز بِنَنْمایَد قَفا
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
۱۷۷۹
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۰/۱/۲۱ ۰۱:۱۲
خوندن شعر هم اضاف کنید