۶۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳

چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها؟
کَزْ چَشمِ من دریایِ خون، جوشان شُد از جور و جَفا

گَر لَب فرو بَنْدَم کُنون، جانم به جوش آید درون
وَر بر سَرَش آبی زَنَم، بر سَر زَنَد او جوش را

مَعذور دارم خَلْق را، گَر مُنکِرند از عشقِ ما
اَه لیک خود مَعذور را، کِی باشد اِقْبال و سَنا؟

از جوشِ خون نُطقی به فَم، آن نُطق آمد در قَلَم
شُد حرف‌ها چون مور هم سویِ سُلَیمانْ لابِه را

کِی شَهْ سُلَیمانِ لَطَف، وِی لُطف را از تو شَرَف
دُرِّ تو را جان‌ها صَدَف، باغِ تو را جان‌ها گیا

ما مورِ بیچاره شُده، وَزْ خَرمَن آواره شُده
در سیر سَیّاره شُده، هم تو بِرَس فریادِ ما

ما بندۀ خاکِ کَفَت، چون چاکرانْ اَنْدَر صَفَت
ما دیده‌بانِ آن صِفَت، با این همه عیبِ عَما

تو یاد کُن اَلطافِ خودْ در سابِقَ اللّهُ الصَّمَد
در حَقِّ هر بَدکارِ بَد، هم مُجرمِ هر دو سَرا

تو صَدْقه کُن ای مُحْتَشَم بر دل که دیدَت ای صَنَم
در غیرِ تو چون بِنْگَرَم اَنْدَر زمین یا در سَما؟

آن آبِ حیوانِ صَفا، هم در گِلو گیرد وِرا
کو خورده باشد باده‌ها، زان خُسروِ میمون لِقا

ای آفتاب اَنْدَر نَظَر، تاریک و دِلْگیر و شَرَر
آن را که دید او آن قَمَر، در خوبی و حُسن و بَها

ای جانِ شیرینْ تَلْخ وَش بر عاشقانِ هَجْر کَش
در فُرقَتِ آن شاهِ خوش، بی‌کِبْر با صد کِبْریا

ای جانْ سُخن کوتاه کُن، یا این سُخن در راه کُن
در راهِ شاهنشاهِ کُن، در سویِ تبریزِ صَفا

ای تَن چو سگ کاهِل مَشو، افتاده عوعو بَس مَعو
تو بازگَرد از خویش و رو، سویِ شَهَنْشاهِ بَقا

ای صد بَقا خاکِ کَفَش، آن صد شَهَنشَه در صَفَش
گشته رَهی صد آصِفَش، والِهْ سُلَیمان در وِلا

وان‌گَهْ سُلَیمان زان وِلا، لَرزان زِ مَکْرِ اِبْتِلا
از ترس کو را آن عُلا، کمتر شود از رَشک‌ها

ناگَهْ قَضا را شیطَنَت، از جامِ عِزّ و سَلطَنَت
بِرْبوده از وِیْ مَکْرُمَت، کرده به مَلْکَش اِقْتِضا

چون یک دَمی آن شاهِ فرد، تَدبیِر مُلْکِ خویش کرد
دیو و پَری را پایْ مرد، ترتیب کرد آن پادشا

تا باز ازان عاقل شُده، دید از هوا غافل شُده
زان باغ‌ها آفِل شده، بی‌بَر شده هم بی‌نَوا

زد تیغِ قَهر و قاهری، بر گَردنِ دیو و َپری
کو را زِ عشق آن سَری، مشغول کردند از قَضا

زود اَنْدَرآمد لُطفِ شَهْ، مَخدومْ شَمسُ الدّین چو مَهْ
در مَنْعِ او گفتا که نه، عالَم مَسوز ای مُجْتَبا

از شَهْ چو دید او مُژده‌یی، آوَرْد در حینْ سَجده‌یی
تبریز را از وعده‌یی، کَارْزَد به این هر دو سَرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.