هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از درد هجران و عشق به معشوق الهی سخن می‌گوید. او از عقل و خرد کمک می‌خواهد تا راهی برای رسیدن به معشوق بیابد و از رنج‌های عشق شکایت می‌کند. در ادامه، شاعر به مفاهیم عرفانی مانند عنقا، جبرئیل، عیسی و دجال اشاره می‌کند و از وصل و قیامت به عنوان نمادهایی برای رسیدن به معشوق استفاده می‌کند. متن پر از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی است که نشان‌دهنده‌ی عمق احساسات و تفکرات شاعر است.
رده سنی: 18+ این متن به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، نیاز به درک و تجربه‌ی بالاتری از زندگی و تفکر دارد. همچنین، استعاره‌ها و نمادهای به کار رفته در متن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد و نیاز به دانش ادبی و عرفانی بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴

چون نالَد این مِسکین که تا رَحم آید آن دِلْدار را ؟
خون بارَد این چَشمان که تا بینم من آن گُلْزار را

خورشیدْ چون اَفْروزَدَم، تا هَجْر کمتر سوزَدَم
دل حیلَتی آموزَدَم، کَزْ سَر بگیرم کار را

ای عقلِ کُلِّ ذوفُنون، تَعلیم فَرما یک فُسون
کَزْ وی بِخیزَد در دَرون، رَحمی نِگارینْ یار را

چون نورِ آن شمعِ چِگِل، می‌دَرنَیابَد جان و دل
کِی دانَد آخِر آب و گِل، دِلْخواهِ آن عَیّار را؟

جِبْریلِ با لُطف و رَشَد، عِجْلِ سَمین را چون چَشَد؟
این دام و دانه کِی کَشَد، عَنْقایِ خوشْ مِنقْار را؟

عَنقْا که یابَد دامِ کَس، در پیشِ آن عَنْقا مگس
ای عنکبوتِ عقلْ‌بَس، تا کی تَنی این تار را

کو آن مَسیحِ خوش دَمی؟ بی‌واسطه‌یْ مَریَم یَمی
کَزْ وِیْ دلِ تَرسا هَمی، پارِه کُند زُنّار را

دَجّالِ غَم چون آتشی، گُسترد زاتَش مَفْرَشی
کو عیسیِ خَنجَرکَشی، دَجّالِ  بَدکِردار را؟

تَن را سَلامَت‌ها زِ تو، جان را قیامَت‌ها زِ تو
عیسی عَلامَت‌ها زِ تو، وَصل ِ قیامَت‌وار را

ساغَر زِغَم در سَر فُتَد، چون سنگ در ساغَر فُتَد
آتش به خار اَنْدَر فُتَد، چون گُل نباشد خار را

مانْدم زِ عَذرا وامِقی، چون من نبودم لایِقی
لیکِن خُمارِ عاشقی، در سَر دلِ خَمّار را

شطرنجِ دولتْ شاه را، صد جان به خَرجَش راه را
صد کُهْ حَمایِل کاه را، صد دَردْ دُردی خوار را

بینَم به شَهْ واصِل شُده، می از خودی فاصِل شُده
وَزْ شاهِ جانْ حاصِل شُده، جان‌ها دَر و دیوار را

باشد که آن شاهِ حَرون، زان لُطفِ از حَدها بُرون
مَنسوخ گَردانَد کُنون، آن رَسمِ اِسْتِغْفار را

جانی که رو این سو کُند، با بایَزید او خو کَند
یا در سَنایی رو کُند، یا بو دَهَد عَطّار را

مَخْدومِ جان کَزْ جامِ او، سَرمَست شُد ایّامِ او
گاهی که گویی نامِ او، لازم شِمُر تکرار را

عالی خداوندْ شَمسِ دین، تبریز ازو جانِ زمین
پُرنور چون عَرشِ مَکین، کو رَشک شُد اَنْوار را

ای صد هزاران آفرین، بر ساعتِ فَرُّخ‌تَرین
کان ناطِقِ روحُ الْاَمین، بُگْشایَد آن اسرار را

در پاکیِ بی‌مِهر و کین، در بَزمِ عشقِ او نِشین
در پَردۀ مُنْکِر بِبین آن پَرده صد مِسْمار را
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.