۲۸۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۹۴

سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم
درد منی و از جان درمان خودت خوانم

اول بدو صد زاری جان پیش‌کشت کردم
وانگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم

هر چند که جان من دید از تو جفایی چند
با این همه درد دل جانان خودت خوانم

هر لحظه مرا با دل جنگیست درین معنی
کو زان خودت گوید من زان خودت خوانم

از بس که نمی‌ارزم نزد تو به کشتن هم
قربان شوم ار گویی قربان خودت خوانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۹۳
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.