هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به مفاهیمی مانند درد و رنج، پاکی روح، نور و تاریکی، و جستجوی معنویت میپردازد. شاعر از درد و رنج به عنوان عاملی برای پالایش روح یاد میکند و تأکید میکند که با صبر و تحمل، میتوان به روشنایی و آرامش رسید. همچنین، به اهمیت نفس کشیدن و پاکسازی درون اشاره میشود و از جستجوی معنویت و بازگشت به اصل خویش سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۶
هر لحظه وَحیِ آسْمان، آید به سِرِّ جانها
کاخِر چو دُردی بر زمینْ تا چند میباشی، بَرآ
هر کَزْ گِرانْ جانان بُوَد، چون دُرد در پایان بُوَد
آنگَه رَوَد بالایِ خُم، کان دُردِ او یابَد صَفا
گِل را مَجُنبان هر دَمی، تا آبِ تو صافی شود
تا دُردِ تو روشن شود، تا دَرْدِ تو گردد دَوا
جانیست چون شُعله ولی، دودَش زِ نورش بیشتَر
چون دود از حَد بُگْذرد، در خانه نَنْمایَد ضیا
گَر دود را کمتر کُنی، از نورِ شُعله بَرخوری
از نورِ تو روشن شود، هم این سَرا، هم آن سَرا
در آبِ تیره بِنْگری، نی ماه بینی نی فَلَک
خورشید و مَهْ پنهان شود، چون تیرگی گیرد هوا
بادِ شمالی میوَزَد، کَزْ وِیْ هوا صافی شود
وَزْ بَهرِ این صَیقل، سَحَر دَر میدَمَد بادِ صَبا
بادِ نَفَس مَر سینه را، زَانْدوه صَیقل میزَنَد
گَر یک نَفَس گیرد نَفَس، مَر نَفْس را آید فَنا
جانِ غریب اَنْدَر جهان، مُشتاقِ شهرِ لامَکان
نَفْسِ بَهیمی در چَرا، چندین چَرا باشد چرا؟
ای جانِ پاکِ خوش گُهَر، تا چند باشی در سَفَر
تو بازِ شاهی، بازپَر سویِ صَفیرِ پادشا
کاخِر چو دُردی بر زمینْ تا چند میباشی، بَرآ
هر کَزْ گِرانْ جانان بُوَد، چون دُرد در پایان بُوَد
آنگَه رَوَد بالایِ خُم، کان دُردِ او یابَد صَفا
گِل را مَجُنبان هر دَمی، تا آبِ تو صافی شود
تا دُردِ تو روشن شود، تا دَرْدِ تو گردد دَوا
جانیست چون شُعله ولی، دودَش زِ نورش بیشتَر
چون دود از حَد بُگْذرد، در خانه نَنْمایَد ضیا
گَر دود را کمتر کُنی، از نورِ شُعله بَرخوری
از نورِ تو روشن شود، هم این سَرا، هم آن سَرا
در آبِ تیره بِنْگری، نی ماه بینی نی فَلَک
خورشید و مَهْ پنهان شود، چون تیرگی گیرد هوا
بادِ شمالی میوَزَد، کَزْ وِیْ هوا صافی شود
وَزْ بَهرِ این صَیقل، سَحَر دَر میدَمَد بادِ صَبا
بادِ نَفَس مَر سینه را، زَانْدوه صَیقل میزَنَد
گَر یک نَفَس گیرد نَفَس، مَر نَفْس را آید فَنا
جانِ غریب اَنْدَر جهان، مُشتاقِ شهرِ لامَکان
نَفْسِ بَهیمی در چَرا، چندین چَرا باشد چرا؟
ای جانِ پاکِ خوش گُهَر، تا چند باشی در سَفَر
تو بازِ شاهی، بازپَر سویِ صَفیرِ پادشا
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
۱۴۴۷
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.