هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و معنوی است که در آن شاعر از عشق الهی و رهایی روح از زندان دنیا سخن میگوید. او از تابش نور الهی، رحمت خداوند، و تبدیل سختیها به زیباییها و برکتها صحبت میکند. شاعر از عشق به عنوان نیرویی که میتواند همه چیز را دگرگون کند و روح را به سوی خداوند هدایت نماید، یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم فلسفی و عرفانی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹
ای از وَرایِ پَردهها، تابِ تو تابستانِ ما
ما را چو تابستان بِبَر، دلْگَرم تا بُستانِ ما
ای چَشم جان را توتیا، آخِر کجا رَفتی؟ بیا
تا آبِ رَحمَت بَرزَنَد، از صَحْنِ آتَشْدانِ ما
تا سَبزه گردد شورهها، تا روضه گردد گورهها
انگور گردد غورهها، تا پُخته گردد نانِ ما
ای آفتابِ جان و دل ای آفتاب از تو خَجِل
آخِر ببین کین آب و گِل، چون بَست گِردِ جانِ ما؟
شُد خارها گَلْزارها، از عشقِ رویَت بارها
تا صد هزار اِقْرارها، اَفْکَنْد در ایمانِ ما
ای صورتِ عشقِ اَبَد، خوش رو نِمودی در جَسَد
تا رَه بَری سویِ اَحَد، جان را ازین زندانِ ما
در دودِ غَم بُگْشا طَرَب، روزی نِما از عینِ شب
روزی غریب و بوالْعَجَب، ای صُبحِ نورافشانِ ما
گوهر کُنی خَرمُهره را، زَهره بِدَرّی زُهره را
سُلطان کُنی بیبَهره را، شاباشْ ای سُلطانِ ما
کو دیدهها دَرخورْدِ تو؟ تا دَررَسَد در گَردِ تو
کو گوشِ هوش آوَرْدِ تو؟ تا بِشْنَود بُرهانِ ما
چون دل شود احسان شُمَر، در شُکرِ آن شاخِ شِکَر
نَعره بَرآرَد چاشْنی، از بیخِ هر دندانِ ما
آمد زِ جانْ بانگِ دُهُل، تا جُزوها آید به کُل
ریحان به ریحانْ گُلْ به گُل، از حَبْسِ خارِسْتانِ ما
ما را چو تابستان بِبَر، دلْگَرم تا بُستانِ ما
ای چَشم جان را توتیا، آخِر کجا رَفتی؟ بیا
تا آبِ رَحمَت بَرزَنَد، از صَحْنِ آتَشْدانِ ما
تا سَبزه گردد شورهها، تا روضه گردد گورهها
انگور گردد غورهها، تا پُخته گردد نانِ ما
ای آفتابِ جان و دل ای آفتاب از تو خَجِل
آخِر ببین کین آب و گِل، چون بَست گِردِ جانِ ما؟
شُد خارها گَلْزارها، از عشقِ رویَت بارها
تا صد هزار اِقْرارها، اَفْکَنْد در ایمانِ ما
ای صورتِ عشقِ اَبَد، خوش رو نِمودی در جَسَد
تا رَه بَری سویِ اَحَد، جان را ازین زندانِ ما
در دودِ غَم بُگْشا طَرَب، روزی نِما از عینِ شب
روزی غریب و بوالْعَجَب، ای صُبحِ نورافشانِ ما
گوهر کُنی خَرمُهره را، زَهره بِدَرّی زُهره را
سُلطان کُنی بیبَهره را، شاباشْ ای سُلطانِ ما
کو دیدهها دَرخورْدِ تو؟ تا دَررَسَد در گَردِ تو
کو گوشِ هوش آوَرْدِ تو؟ تا بِشْنَود بُرهانِ ما
چون دل شود احسان شُمَر، در شُکرِ آن شاخِ شِکَر
نَعره بَرآرَد چاشْنی، از بیخِ هر دندانِ ما
آمد زِ جانْ بانگِ دُهُل، تا جُزوها آید به کُل
ریحان به ریحانْ گُلْ به گُل، از حَبْسِ خارِسْتانِ ما
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.