هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و رنجهای خود میگوید. او وصیت میکند که پس از مرگش، استخوانهایش به تیر تبدیل شوند و از زبان ترکی که نمیداند ولی معشوقش به آن سخن میگوید، یاد میکند. شاعر با اشاره به فرهاد و شیرین، عشق شدید و سوزناک خود را بیان میکند و از معشوق میخواهد که به فریادهایش گوش دهد و بر او رحم کند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و رنجهای عاطفی است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اشارات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
گزیدهٔ غزل ۵۵۹
وصیت میکنم گر بشنود ابرو کمان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمیدانم
چه خویش بودی اگربودی زبانش در دهان من
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
برون کن از پس سر گر غلط کردم زبان من
اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت میگو
منم فرهاد سرگردا ن تویی شیرین زبان من
چنان از عشق میسوزد تنم در زیر پیراهن
که از بیرون پیراهن نماید استخوان من
مراد خسرو بیدل برآور یک زمان بنشین
که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمیدانم
چه خویش بودی اگربودی زبانش در دهان من
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
برون کن از پس سر گر غلط کردم زبان من
اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت میگو
منم فرهاد سرگردا ن تویی شیرین زبان من
چنان از عشق میسوزد تنم در زیر پیراهن
که از بیرون پیراهن نماید استخوان من
مراد خسرو بیدل برآور یک زمان بنشین
که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۵۵۸
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۵۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.