هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او از نبود محرم اسرار و عشق واقعی شکایت دارد و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند. شاعر همچنین از زیان‌های دنیوی و مشکلات زندگی سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که او را از این مشکلات نجات دهد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات قدیمی و ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹

آه که آن صَدرِ سَرا، می‌نَدَهَد بار مرا
می‌نکُند مَحْرمِ جان، مَحْرمِ اسرار مرا

نَغْزی و خوبیّ و فَرَش، آتشِ تیزِ نَظَرش
پُرسشِ همچون شِکَّرَش، کرد گرفتار مرا

گفت مرا مِهرِ تو کو؟ رَنگِ تو کو؟ فَرِّ تو کو؟
رَنگ کجا مانَد و بو، ساعتِ دیدار مرا؟

غَرقۀ جویِ کَرَمَم، بندۀ آن صُبح‌دَمَم
کان گُلِ خوش بویْ کَشَد جانبِ گُلزار مرا

هرکِه به جوبار بُوَد، جامه بَرو بار بُوَد
چند زیان است و گِران، خِرقه و دَستار مرا

مُلْکَت و اَسْبابِ گُزین، ماه‌رُخانِ شِکَرین
هست به معنی، چو بُوَد یارِ وَفادار مرا

دَستگَه و پیشه تو را، دانش و اندیشه تو را
شیر تو را، بیشه تو را، آهویِ تاتار مرا

نیست کُند، هَست کُند، بی‌دل و بی‌دست کُند
باده دَهَد، مَست کُند، ساقیِ خَمّار مرا

ای دل قَلّاش مَکُن، فِتْنه و پَرخاش مَکُن
شُهره مَکُنْ، فاش مَکُن، بر سَرِ بازار مرا

گَر شِکَنَد پَندِ مرا، زَفْت کُند بَندِ مرا
بر طَمَعِ ساختنِ یارْ خریدار مرا

بیش مَزَن دَم زِ دُویی، دو دو مَگو چون ثَنَوی
اصلِ سَبَب را بِطَلَب، بَس شُد از آثار مرا
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.