هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، زیبایی و جلال معشوق را با عناصر طبیعت مانند ماه و خورشید مقایسه میکند. شاعر از درد فراق و هجران مینالد و از عشق و جمال معشوق سخن میگوید. او از تأثیرات عمیق عشق بر قلب و روح خود میگوید و آرزوی وصال و بهار عشق را دارد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
غزل شمارهٔ ۴۷
ای کِه تو ماهِ آسْمان، ماه کجا و تو کجا؟
در رُخ مَه کجا بُوَد، این کَر و فَرّ و کِبْریا
جُمله به ماهْ عاشق و ماهْ اسیرِ عشقِ تو
ناله کُنان زِ دَردِ تو، لابهِ کُنان که ای خدا
سَجده کُنند مِهر و مَه، پیشِ رُخِ چو آتشَت
چون که کُند جَمالِ تو، با مَه و مِهْر ماجَرا
آمد دوش مَه که تا سَجده بَرَد به پیشِ تو
غیرَتِ عاشقانِ تو، نَعره زَنان که رو، مَیا
خوش بِخُرام بر زمین، تا شِکُفَند جانها
تا که مَلَک فروکُند، سَر زِ دَریچهٔ سَما
چون که شوی زِ رویِ تو، بَرقِ جَهنده هر دلی
دست به چَشم بَرنَهَد، از پیِ حفظِ دیدهها
هر چه بیافت باغِ دل، از طَرَب و شِکُفتِگی
از دِیِ این فِراق شُد، حاصل او همه هَبا
زرد شدهست باغِ جان، از غَمِ هَجْر چون خَزان
کِی بِرَسَد بَهارِ تو، تا بِنِماییاَش نَما؟
بر سَرِ کویِ تو دِلَم، زار نَزار خُفت دی
کرد خیالِ تو گُذَر، دید بِدان صِفَت وِرا
گفت چگونهیی ازین عارِضهٔ گِران، بِگو
کَزْ تُنُکی زِ دیدهها، رفت تَنِ تو در خَفا؟
گفت و گُذشت او زِ من، لیک زِ ذوقِ آن سُخَن
صِحَّت یافت این دِلَم، یارَب تُش دَهی جَزا
در رُخ مَه کجا بُوَد، این کَر و فَرّ و کِبْریا
جُمله به ماهْ عاشق و ماهْ اسیرِ عشقِ تو
ناله کُنان زِ دَردِ تو، لابهِ کُنان که ای خدا
سَجده کُنند مِهر و مَه، پیشِ رُخِ چو آتشَت
چون که کُند جَمالِ تو، با مَه و مِهْر ماجَرا
آمد دوش مَه که تا سَجده بَرَد به پیشِ تو
غیرَتِ عاشقانِ تو، نَعره زَنان که رو، مَیا
خوش بِخُرام بر زمین، تا شِکُفَند جانها
تا که مَلَک فروکُند، سَر زِ دَریچهٔ سَما
چون که شوی زِ رویِ تو، بَرقِ جَهنده هر دلی
دست به چَشم بَرنَهَد، از پیِ حفظِ دیدهها
هر چه بیافت باغِ دل، از طَرَب و شِکُفتِگی
از دِیِ این فِراق شُد، حاصل او همه هَبا
زرد شدهست باغِ جان، از غَمِ هَجْر چون خَزان
کِی بِرَسَد بَهارِ تو، تا بِنِماییاَش نَما؟
بر سَرِ کویِ تو دِلَم، زار نَزار خُفت دی
کرد خیالِ تو گُذَر، دید بِدان صِفَت وِرا
گفت چگونهیی ازین عارِضهٔ گِران، بِگو
کَزْ تُنُکی زِ دیدهها، رفت تَنِ تو در خَفا؟
گفت و گُذشت او زِ من، لیک زِ ذوقِ آن سُخَن
صِحَّت یافت این دِلَم، یارَب تُش دَهی جَزا
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
۱۱۳۲
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.