۴۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸

ماهِ دُرُست را بِبین، کو بِشِکَست خوابِ ما
تافت زِ چَرخِ هفتُمین، در وَطَنِ خَرابِ ما

خوابْ بِبَر زِ چَشمِ ما، چون زِ تو روز گشت شب
آب مَدِه به تشنگان، عشق بَس است آبِ ما

جُملهٔ رَهْ چَکیده خون، از سَرِ تیغِ عشق او
جُملهٔ کو گرفته بو، از جِگَرِ کَبابِ ما

شِکَّرِ باکَرانه را، شِکَّر بی‌کَرانه گفت
غِرّه شُدی به ذوقِ خود، بِشْنو این جوابِ ما

روتُرشی چرا، مَگَر صاف نَبُد شرابِ تو؟
 از پِیِ اِمْتِحان بِخور، یک قَدَح از شرابِ ما

تا چه شوند عاشقان، روزِ وصالْ ای خدا
چون که زِ هم بِشُد جهان، از بُتِ بانِقابِ ما

از تبریزْ شمس دین روی نمود عاشقان
ای که هزار آفرین بر مَه و آفتابِ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.