هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق (زهرا) سخن می‌گوید. او خود را ناکام و گرفتار دام عشق معشوق می‌داند و از حیرت و سرگشتگی خود در این راه می‌گوید. شاعر از عشق و فریب‌های آن سخن می‌گوید و خود را در این راه گم‌شده و بی‌سر و پا می‌داند. در پایان، شاعر از خموشی و سکوت به عنوان راهی برای رسیدن به معشوق یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۱

هَلا ای زُهرهٔ زَهرا، بِکَش آن گوشِ زَهرا را
تقاضایی نَهادَستی، دَرین جَذْبِه دلِ ما را

مَنَم ناکامْ کامِ تو، برایِ صید و دامِ تو
گَهی بَر رُکنِ بامِ تو، گَهی بِگْرفته صَحرا را

چه داند دامِ بیچاره، فَریبِ مُرغ آواره؟
چه داند یوسُفِ مصری، نتیجه‌یْ شور و غوغا را؟

گَریبان گیر و این جا کَش، کسی را که تو خواهی خوش
که من دامَم تو صَیاّدی، چه پنهانْ صَنعتی یارا

چو شهرِ لوطْ ویرانَم، چو چَشمِ لوطْ حیرانَم
سَبَب خواهم که واپُرسَم، ندارم زَهره و یارا

اگر عَطّار عاشق بُد سَنایی شاه و فایِق بُد
نه اینَم منْ نه آنَم من، که گُم کردم سَر و پا را

یکی آهَم کَزین آهَم، بِسوزَد دشت و خَرگاهَم
یکی گوشم که من وَقْفَم، شَهَنشاهِ شِکَرخا را

خَمُش کُن، در خَموشی جان کَشَد چون کَهْرُبا آن را
که جانَش مُستَعِد باشد، کَشاکَش‌هایِ بالا را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.