هوش مصنوعی:
این شعر با تصاویر زیبا و استعاری، طلوع خورشید و فرار شب را توصیف میکند. ستارگان به پای عروس خاوری (خورشید) میریزند و تنها ستاره صبح باقی میماند. شاعر از شکوفه صبح و وصال تمجید میکند و عشق و دلسپردگی را ستایش مینماید. در پایان، تسلیم به بخت و تقدیر را توصیه میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار است. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا، آن را برای سنین بالاتر مناسب میسازد.
غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح
چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد
سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد
عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ
همه جواهر انجم به پای او ریزد
بجز زمرد رخشنده ستاره صبح
که طوق سازد و بر طاق نصرت آویزد
شب فراق چه پرویزنی بود گردون
که ماهتاب به جز گرد غم نمی بیزد
به جان شکوفه صبح وصال را نازم
که غنچه دل ازو بشکفد به نام ایزد
متاع دلبری و حال دل سپردن نیست
وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد
عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ
همه جواهر انجم به پای او ریزد
بجز زمرد رخشنده ستاره صبح
که طوق سازد و بر طاق نصرت آویزد
شب فراق چه پرویزنی بود گردون
که ماهتاب به جز گرد غم نمی بیزد
به جان شکوفه صبح وصال را نازم
که غنچه دل ازو بشکفد به نام ایزد
متاع دلبری و حال دل سپردن نیست
وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲ - طغرای امان
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴ - من نخواهد شد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.