هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از یار خود می‌خواهد تا او را از غم و اندوه نجات دهد و جهان را با نور و شور خود روشن کند. شاعر از یار خود می‌خواهد تا مانند خورشید بتابد، جهان را تکان دهد و جان‌ها را هدایت کند. همچنین، شاعر به یار خود به عنوان یک طبیب و درمانگر اشاره می‌کند که می‌تواند دردها را تسکین دهد و شور و هیجان را در دل‌ها برانگیزد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت می‌شود.

غزل شمارهٔ ۸۷

جانا سَرِ تو یارا، مَگْذار چُنین ما را
ای سَروِ رَوانْ بِنْما، آن قامَت بالا را

خُرِّم کُن و روشن کُن، این مَفْرَشِ خاکی را
در جوش و خُروش آَوَر، از زَلزَله دریا را

خورشیدِ دگَر بِنْما، این گُنبَدِ خَضْرا را
آری چه توان کردن، آن سایهٔ عَنْقا را

رَهبر کُن جان‌ها را، پُرزَر کُن کان‌ها را
سودایِ بِپوسیده، پوسیدهٔ سودا را

خورشیدْ پناه آرَد، در سایهٔ اِقْبالَت
دَردِهْ تو طَبیبانه، آن دافِعِ صَفرا را

مَغزی که بَد اندیشد، آن نَقْص بسست ای جان
تو سَردِهِاسراری، هم بی‌سَر و بی‌پا را

هم رَحمَت رَحْمانی، هم مَرهَم و دَرمانی
در کار دَرآری تو، سنگ و کُه خارا را

تو بُلبُل گُلْزاری، تو ساقیِ اَبْراری
نَنْشاند صد طوفان، آن فِتْنه و غوغا را

یا رَب که چه داری تو،کَزْ لُطفْ بهاری تو
افْروخته‌یی نوری، اَنْگیخته‌یی شوری
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.