هوش مصنوعی: شاعر از ناشناخته ماندن و بی‌توجهی دیگران در طول زندگی شکایت دارد و از گذر سریع عمر و ناکامی‌هایش می‌گوید. او احساس می‌کند در جامعه‌ای زندگی می‌کند که ارزش واقعی او را درک نمی‌کند و این موضوع باعث اندوه او شده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی درباره زندگی، مرگ و ناکامی‌هاست که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. درک کامل این مفاهیم معمولاً به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد.

غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم

طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم

گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵ - هجران کشیده ام
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷ - نالهٔ ناکامی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.