هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام، رنج‌های عاشقی و بی‌اعتنایی معشوق می‌گوید. او از پیری و تنهایی خود سخن می‌گوید و به هنر و آزادگی خود می‌بالد، اما از این که هنرش در بازار عشق نادیده گرفته شده است، افسوس می‌خورد. همچنین، او از بی‌وفایی دنیا و ارزش‌های مادی شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲ - دوست ندیدم
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴ - در کوچه باغات شمران
نظرها و حاشیه ها
حفیظ احمدی
۱۳۹۹/۱/۲۱ ۰۰:۳۹

روان استاد شهریار شاد با این شعر جگرسوز
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
به به آتش دلهای سوخته را تازه میکند.