هوش مصنوعی: این شعر به مفاهیم عمیق زندگی، مرگ، تقدیر و ناتوانی انسان در برابر سرنوشت می‌پردازد. شاعر از بی‌معنایی تلاش‌های انسانی در برابر قضا و قدر سخن می‌گوید و به ناتوانی در رسیدن به خواسته‌ها و درک حقیقت زندگی اشاره می‌کند. همچنین، از مرگ و سوگواری به عنوان بخشی اجتناب‌ناپذیر از زندگی یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و ناامیدی نیاز به درک و بلوغ فکری بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه

دور سر هلهله و هاله ی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه

ما که در خانه ی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸ - انتظار فرج
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰ - غزال رمیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.