هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و عاشقانه از سنایی، شاعر پرآوازه‌ی فارسی، سرشار از مضامین عشق الهی، جستجوی معنوی، و انتقاد از دنیای مادی است. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و نمادهای مختلف مانند شطرنج، بهشت، و چرخ فلک، به بیان حالات روحی و عرفانی خود می‌پردازد و از بی‌اعتباری دنیا و اهمیت عشق حقیقی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح بهرامشاه

جویندهٔ جان آمده ای عقل زهی کو
دلخواه جهان آمده‌ای قوم خهی کو

آمد سبب عشق در اصحاب دلی کو
آمده که بیجاده در آفاق کهی کو

این نعمت جان را که به ناگاه در آمد
ای سرد مزاجان ز دل و جان شرهی کو

این نطع پر از اسب و پیاده و رخ و پیلست
بر نطع شما آخر فرزین و شهی کو

چون نیست قبولی به سوی درد شما را
در ماتم بی‌دردی تاریک رهی کو

ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داوود رهی کو

عیسی و خرش هر دو چو در مجلس مااند
آنرا چو سماع آمد این را گیهی کو

گفتند که آن روی چو مه را شبهی هست
آن سلسلهای شبه گوان را شبهی کو

در روز و شب چرخ چو زلف و رخ او کو
روز و شب پیوسته به زیر کلهی کو

صاحب خبری رنگ سپیدست و سیاه‌ست
این هر دو چو آن هر دو سپید و سیهی کو

جز چهره و جز غمزهٔ او در صف ایام
روی همهٔ دولت و پشت سپهی کو

ای خازن فردوس بگو کز پی نزهت
در خلد برین روی چنین جایگهی کو

بر گوشهٔ خورشید جز این یوسف جان را
با آب گره کرده نگونسار چهی کو

معتوه شد از جستن معشوق سنایی
خود در دو جهان سوختهٔ بی عتهی کو

در کارگه جور گرفتم که چو او هست
در بارگه عدل چو بهرام شهی کو

بهرام فلک را ز پی قبله و قبله
چون پایگهش پیشگه هیچ مهی کو

خردان و بزرگان فلک را به گه سعد
جز با شه ما باد گران پنج و دهی کو
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.