هوش مصنوعی: این شعر از سنایی غزنوی، با زبانی پندآموز و عبرت‌انگیز، به موضوعات مختلفی از جمله گذرایی عمر، مرگ، بی‌اعتباری دنیا، عدالت اجتماعی، ریا، و لزوم توجه به آخرت می‌پردازد. شاعر با ذکر مثال‌های مختلف، انسان را از غفلت و دلبستگی به دنیا برحذر می‌دارد و او را به تقوا و عمل صالح دعوت می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، اشاره به موضوعات پیچیده‌ای مانند مرگ و عدالت اجتماعی، و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی که درک آن‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - موعظه در تهیهٔ توشهٔ آخرت

ای دل غافل مباش خفته درین مرحله
طبل قیامت زدند خیز که شد غافله

روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید
پیک اجل در رسید ساخته کن راحله

آنکه ترا زاد مرد و آنکه ز تو زاد رفت
نیست ازین جز خیال نیست از آن جز خله

خیزو درین گورها در نگر و پند گیر
ریخته بین زیر خاک ساعد و ساق و کله

آنکه سر زلف داشت سلسله بر گرد رو
سلسلهٔ آتشین دارد از آن سلسله

تکیه مکن بر بقا زان که در آرد به خاک
صولت شیر عرین پیکر اسب گله

زود کند او خراب این فلک کوژ را
هم زحل و مشتری هم اسد و سنبله

این همه آهنگ تو سوی سماع و سرود
وینهمه میلت مدام سوی می و ولوله

خانه خریدی و ملک باغ نهادی اساس
ملک به مال ربا خانه به سود غله

فرش تو در زیر پا اطلس و شعر و نسیج
بیوهٔ همسایه را دست شده آبله

او همه شب گرسنه تو ز خورشهای خوب
کرده شکم چارسو چون شکمه حامله

سعی کنی وقت بیع تا چنه‌ای چون بری
باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله

دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان
بر در دکان زند خواجه به زخم پله

در همه عمر ار شبی قصد به مسجد کنی
گر چه به روی و ریا بر کنی از مشعله

در رمضان و رجب مال یتیمان خوری
روزه به مال یتیم مار بود در سله

مال یتیمان خوری پس چله داری کنی
راه مزن بر یتیم دست بدار از چله

صوفی صافی شوی بر در میر و وزیر
صوف کنی جامه را تا ببری زان زله

گر بخوری شکر کن ور نخوری صبر کن
پس مکن از کردگار از پی روزی گله

چند شوی ای پسر از پی این لقمه چند
همچو خران زیر بار همچو سگان مشغله

دامن توحید گیر پند سنایی شنو
تا که بیابی به حشر ز آتش دوزخ یله
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲ - در مراتب مقام انسان
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.