۴۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱

چون خانه رَوی زِ خانهٔ ما
با آتش و با زَبانهٔ ما

با رُستَمِ زال تا نگویی
از رَخْش و زِ تازیانهٔ ما

زیرا جُزِ صادقان ندانند
مَکْر و دَغَل و بَهانهٔ ما

اَنْدَر دلِ هیچ کَس نگُنجیم
چون در سَرِ اوست شانهٔ ما

هر جا پَر تیرِ او بِبینی
 آن جاست یَقینْ نشانهٔ ما

از عشق بگو که عشقْ دامست
زِنْهار مَگو زِ دانهٔ ما

با خاطِرِ خویش تا نگویی
ای مَحْرمِ دلْ فَسانهٔ ما

گَر تو به چُنینه‌یی بگویی
وَاللَّهْ که تویی چُنانهٔ ما

اَنْدَر تبریز بُد فُلانی
اِقْبال دلِ فلانهٔ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.