۳۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹

منم آن مفلسی که کیسهٔ من
ندهد شادیی به طراران

سیم در دست من نگیرد جای
چون خرد در دماغ می خواران

مستی از صحبتم بپرهیزد
همچو خواب از دو چشم بیماران

من چنین آزمند نومیدم
از تو ای قبلهٔ نکوکاران

کافتاب امید را به فلکی
خشکسال نیاز را به باران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
هاله رحمانی
۱۴۰۲/۱۰/۸ ۱۷:۰۹

بیت آخر، وزنش ایراد دارد. شاید اینطور بشود خواند:
کافتاب امید را به فلک
خشکسال نیاز را باران