هوش مصنوعی:
این متن شعری است که بیانگر عشق و وابستگی شدید شاعر به معشوق است. شاعر در این شعر از معشوق به عنوان منبع نور، شادی و زندگی یاد میکند و تأکید میکند که بدون او هیچ چیز ارزشی ندارد. او از درد فراق و جدایی سخن میگوید و آرزو میکند که بدون معشوق، هیچ چیز خوشایند و ارزشمند نباشد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهتر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۳۸
سکّهٔ رُخسارِ ما، جُز زَر مَبادا بیشما
در تَکِ دریایِ دل، گوهر مَبادا بیشما
شاخههایِ باغ شادی کان قَوی تازهست و تَر
خُشک بادا بیشما و تَر مَبادا بیشما
این هُمایِ دل که خو کردهست در سایهیْ شما
جُز میانِ شُعلهٔ آذر مَبادا بیشما
دیدَمَش بیمارْ جان را، گُفتَمَش چونی، خوشی؟
هین بگو چون نیست میوه، بَرمَبادا بیشما
روزِ من تابید جان و در خیالَش بِنْگَرید
گفت رنجِ صَعْبِ من، خوشتَر مَبادا بیشما
چون شما و جُمله خَلْقان، نَقْشهایِ آزَرند
نَقْشهایِ آزَر و آزَر مَبادا بیشما
جُرعه جُرعه مَر جِگَر را جامِ آتش میدهیم
کین جِگَر را شَربتِ کوثَر مَبادا بیشما
صد هزاران جان فِدا شُد، از پِیِ بادهیْ اَلَسْت
عقل گوید کان میاَم در سَر مَبادا بیشما
هر دو دِه یعنی دو کَوْن، از بویِ تو رونَق گرفت
در دو دِه این چاکرت مِهْتَر مَبادا بیشما
چَشم را صد پَر زِ نور، از بَهرِ دیدارِ تو اَست
ای کِه هر دو چَشم را یک پَر مَبادا بیشما
بی شما هر مویِ ما گَر سَنْجَر و خَسرو شوند
خُسروِ شاهَنْشَه وَ سَنْجَر مَبادا بیشما
تا فِراقِ شَمسِ تبریزی هَمیخَنجَر کَشَد
دستهایِ گُل به جُز خَنجَر مَبادا بیشما
در تَکِ دریایِ دل، گوهر مَبادا بیشما
شاخههایِ باغ شادی کان قَوی تازهست و تَر
خُشک بادا بیشما و تَر مَبادا بیشما
این هُمایِ دل که خو کردهست در سایهیْ شما
جُز میانِ شُعلهٔ آذر مَبادا بیشما
دیدَمَش بیمارْ جان را، گُفتَمَش چونی، خوشی؟
هین بگو چون نیست میوه، بَرمَبادا بیشما
روزِ من تابید جان و در خیالَش بِنْگَرید
گفت رنجِ صَعْبِ من، خوشتَر مَبادا بیشما
چون شما و جُمله خَلْقان، نَقْشهایِ آزَرند
نَقْشهایِ آزَر و آزَر مَبادا بیشما
جُرعه جُرعه مَر جِگَر را جامِ آتش میدهیم
کین جِگَر را شَربتِ کوثَر مَبادا بیشما
صد هزاران جان فِدا شُد، از پِیِ بادهیْ اَلَسْت
عقل گوید کان میاَم در سَر مَبادا بیشما
هر دو دِه یعنی دو کَوْن، از بویِ تو رونَق گرفت
در دو دِه این چاکرت مِهْتَر مَبادا بیشما
چَشم را صد پَر زِ نور، از بَهرِ دیدارِ تو اَست
ای کِه هر دو چَشم را یک پَر مَبادا بیشما
بی شما هر مویِ ما گَر سَنْجَر و خَسرو شوند
خُسروِ شاهَنْشَه وَ سَنْجَر مَبادا بیشما
تا فِراقِ شَمسِ تبریزی هَمیخَنجَر کَشَد
دستهایِ گُل به جُز خَنجَر مَبادا بیشما
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.