هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وصل به معشوق الهی سخن میگوید. او از هجران و رنجهای عشق و سپس از رسیدن به وصال و آرامش در سایه عشق الهی صحبت میکند. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، وصال، عرفان، و ارتباط با خداوند استفاده میکند و به زیبایی از تشبیهات و استعارات برای بیان احساسات خود بهره میبرد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارات و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۴۷
آخِر از هِجْران به وَصلَش دَررَسیدَسْتی دِلا
صدهزاران سِرِّ سِرِّ جانْ شِنیدَسْتی دِلا
از وَرای پَردهها تو گشتهیی چون می ازو
پَردهٔ خوبانِ مَهرو را دَریدَسْتی دِلا
از قَوامِ قامَتَش در قامَتِ تو کَژْ بِمانْد
هَمچو چَنگ از بَهرِ سَروِ تَر خَمیدَسْتی دِلا
زان سوی هست و عَدَم چون خاصِ خاصِ خُسروی
هَمچو اِدْبیران چه در هستی خَزیدَسْتی دِلا
بازِ جانی، شِسْتهیی بر ساعِدِ خُسرو به ناز
پایْبَنْدَت با وِیْ است، اَرْچه پَریدَسْتی دِلا
وَرْ نباشد پایبَنْدَت تا نَپِنْداری که تو
از چُنان آرامِ جانها دَررَمیدَسْتی دِلا
بلکه چون ماهی به دریا بلکه چون قالب به جان
در هوایِ عشقِ آن شَهْ آرَمیدَسْتی دِلا
چون تو را او شاهْ از شاهانِ عالَم بَرگُزید
تو زِ قرآنِ گُزینَش بَرگُزیدَسْتی دِلا
چون لَبِ اِقبال دولَتْ تو گَزیدی باک نیست
گر زِ زَخمِ خشمْ دستِ خود گَزیدَسْتی دِلا
پایِ خود بر چَرخ تا نَنْهی تو از عِزَّت از آنْک
در رِکابِ صَدرْ شَمسُ اَلْدّینْ دَویدَستی دِلا
تو ز ِجامِ خاصِ شاهان تا نیاشامی مُدام
کَزْ مُدامِ شَمسِ تبریزی چَشیدَستی دِلا
صدهزاران سِرِّ سِرِّ جانْ شِنیدَسْتی دِلا
از وَرای پَردهها تو گشتهیی چون می ازو
پَردهٔ خوبانِ مَهرو را دَریدَسْتی دِلا
از قَوامِ قامَتَش در قامَتِ تو کَژْ بِمانْد
هَمچو چَنگ از بَهرِ سَروِ تَر خَمیدَسْتی دِلا
زان سوی هست و عَدَم چون خاصِ خاصِ خُسروی
هَمچو اِدْبیران چه در هستی خَزیدَسْتی دِلا
بازِ جانی، شِسْتهیی بر ساعِدِ خُسرو به ناز
پایْبَنْدَت با وِیْ است، اَرْچه پَریدَسْتی دِلا
وَرْ نباشد پایبَنْدَت تا نَپِنْداری که تو
از چُنان آرامِ جانها دَررَمیدَسْتی دِلا
بلکه چون ماهی به دریا بلکه چون قالب به جان
در هوایِ عشقِ آن شَهْ آرَمیدَسْتی دِلا
چون تو را او شاهْ از شاهانِ عالَم بَرگُزید
تو زِ قرآنِ گُزینَش بَرگُزیدَسْتی دِلا
چون لَبِ اِقبال دولَتْ تو گَزیدی باک نیست
گر زِ زَخمِ خشمْ دستِ خود گَزیدَسْتی دِلا
پایِ خود بر چَرخ تا نَنْهی تو از عِزَّت از آنْک
در رِکابِ صَدرْ شَمسُ اَلْدّینْ دَویدَستی دِلا
تو ز ِجامِ خاصِ شاهان تا نیاشامی مُدام
کَزْ مُدامِ شَمسِ تبریزی چَشیدَستی دِلا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.