هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز است که در آن شاعر به تمجید از یک پادشاه یا حاکم قدرتمند میپردازد. او از قدرت، عدالت، بخشندگی و عظمت این حاکم سخن میگوید و خود را تحت حمایت و لطف او میداند. شاعر از عناصر طبیعی مانند دریا، کوه و حیوانات برای توصیف عظمت حاکم استفاده میکند و نشان میدهد که چگونه همه چیز تحت سلطه و نفوذ اوست.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه
شاها معظما ملک الشرق خسروا
تو حیدری و حرز کیان ذوالفقار توست
شروان که زنده کردهٔ شمشیر توست و بس
شمشیروار در کف دریا شعار توست
بحری به تیغ و شخص نهنگان غریق توست
کوهی به گرز و جان پلنگان شکار توست
تو تاج بخش جمع سلاطین و همچو من
سلطان تاجدار فلک طوقدار توست
از آسمان خاطر و بحر ضمیر من
در دری و کوکب دری نثار توست
از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
خاقانی از مخاطره در زینهار توست
از بس کرم که دست و زبان تو کردهاند
دستم ثنا نویس و زبان سحر کار توست
وز بس که گوش من ز زبانت لطف شنود
گوشم خزینه خانهٔ گوهر نگار توست
آواز الغریق به گردون رسید از آنک
جانم غریق همت گردون سوار توست
آهنگ دست بوس تو دارم ولی ز شرم
لرزان تنم چو رایت خورشیدوار توست
خواهم که چشم برکنم و سر برآورم
اما چه سود چشم و سرم شرمسار توست
چون چشم برکنم؟ که سرم زیر پای توست
چون سر برآورم؟ که سرم زیر بار توست
شروان به روزگار تو امیدوار باد
کاقبال روزگار هم از روزگار توست
تو حیدری و حرز کیان ذوالفقار توست
شروان که زنده کردهٔ شمشیر توست و بس
شمشیروار در کف دریا شعار توست
بحری به تیغ و شخص نهنگان غریق توست
کوهی به گرز و جان پلنگان شکار توست
تو تاج بخش جمع سلاطین و همچو من
سلطان تاجدار فلک طوقدار توست
از آسمان خاطر و بحر ضمیر من
در دری و کوکب دری نثار توست
از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
خاقانی از مخاطره در زینهار توست
از بس کرم که دست و زبان تو کردهاند
دستم ثنا نویس و زبان سحر کار توست
وز بس که گوش من ز زبانت لطف شنود
گوشم خزینه خانهٔ گوهر نگار توست
آواز الغریق به گردون رسید از آنک
جانم غریق همت گردون سوار توست
آهنگ دست بوس تو دارم ولی ز شرم
لرزان تنم چو رایت خورشیدوار توست
خواهم که چشم برکنم و سر برآورم
اما چه سود چشم و سرم شرمسار توست
چون چشم برکنم؟ که سرم زیر پای توست
چون سر برآورم؟ که سرم زیر بار توست
شروان به روزگار تو امیدوار باد
کاقبال روزگار هم از روزگار توست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵ - در صفت میر گشتاسب مطرب
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷ - در استغناء طبع خویش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.