هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به ستایش و تمجید از یک شخصیت برجسته و با همت بلند میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، عظمت و بزرگی این شخصیت را توصیف میکند و به ویژگیهایی مانند بلندهمتی، عدالت، بخشش و تأثیرگذاری او اشاره دارد. همچنین، شاعر از ناملایمات و غمهای خود نیز سخن میگوید و از بیاعتنایی به خدماتش شکایت میکند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعری پیچیده، استعارههای عمیق و مفاهیم عرفانی و اخلاقی، برای مخاطبان با سطح درک و تجربهی بالاتر مناسب است. نوجوانان و بزرگسالان میتوانند بهتر با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند و از زیباییهای ادبی آن لذت ببرند.
شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح منوچهر شروان شاه و شکایت اخستان شاه
در عجم کیست کو چو طفل عرب
طوق تو در گلو نمیدارد
همتت در جهان نمیگنجد
هفت دریا سبو نمیدارد
آفتابی است تیغ تو که غروب
جز به مغز عدو نمیدارد
آنکه فیض دو دست تو بشنید
چارجوی از دو سو نمیدارد
گو تیمم به خاک میکن از آنک
ز آب حیوان وضو نمیدارد
رای تو چون سپهر تو بر توست
رخنه در هیچ تو نمیدارد
کسری از شرم لعل خاتم تو
خاتم الا سرو نمیدارد
بینسیم رضایت روضهٔ عمر
سر نشو و نمو نمیدارد
بیقبول هوات قالب عقل
قبله از لات و هو نمیدارد
بخت سوی تو نامهای ننوشت
که رقم عبده نمیدارد
تو علی همتی و عالی تو
زیوری جز علو نمیدارد
کافرم کافر ار به خدمت تو
دل من آرزو نمیدارد
لیکن از روی طعنهٔ خسمان
آمدن هیچ رو نمیدارد
غصهها هست در دلم که زبان
زهرهٔ بازگو نمیدارد
خلفت را که چشم بد مرساد
حرمت من نکو نمیدارد
آب رویم ببرد بر سر زخم
زخمهٔ کین فرو نمیدارد
روی جرم نکرده را کرمش
در نقاب عفو نمیدارد
جامهٔ جاه من درید چنانک
دل امید رفو نمیدارد
حرمت بیست ساله خدمت من
تو نگهدار کو نمیدارد
طوق تو در گلو نمیدارد
همتت در جهان نمیگنجد
هفت دریا سبو نمیدارد
آفتابی است تیغ تو که غروب
جز به مغز عدو نمیدارد
آنکه فیض دو دست تو بشنید
چارجوی از دو سو نمیدارد
گو تیمم به خاک میکن از آنک
ز آب حیوان وضو نمیدارد
رای تو چون سپهر تو بر توست
رخنه در هیچ تو نمیدارد
کسری از شرم لعل خاتم تو
خاتم الا سرو نمیدارد
بینسیم رضایت روضهٔ عمر
سر نشو و نمو نمیدارد
بیقبول هوات قالب عقل
قبله از لات و هو نمیدارد
بخت سوی تو نامهای ننوشت
که رقم عبده نمیدارد
تو علی همتی و عالی تو
زیوری جز علو نمیدارد
کافرم کافر ار به خدمت تو
دل من آرزو نمیدارد
لیکن از روی طعنهٔ خسمان
آمدن هیچ رو نمیدارد
غصهها هست در دلم که زبان
زهرهٔ بازگو نمیدارد
خلفت را که چشم بد مرساد
حرمت من نکو نمیدارد
آب رویم ببرد بر سر زخم
زخمهٔ کین فرو نمیدارد
روی جرم نکرده را کرمش
در نقاب عفو نمیدارد
جامهٔ جاه من درید چنانک
دل امید رفو نمیدارد
حرمت بیست ساله خدمت من
تو نگهدار کو نمیدارد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیهٔ امام محمد یحیی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.