هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی و غربت خود در زندان می‌گوید. او از قمری یاد می‌کند که در زندان همراه او شده و هزاران سودا در ذهنش ایجاد کرده است. شاعر بیان می‌کند که دیگران از بلا و زندان فرار می‌کنند، اما او به دنبال یار خود در زندان است. او از زیبایی و نور یارش سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی ماه و ستارگان نیز از توصیف او عاجزند. شاعر در نهایت از توصیف یارش خجالت می‌کشد و سکوت را ترجیح می‌دهد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴

چو مرا به سویِ زندان بِکَشید، تَنْ زِ بالا
زِ مُقرَّبانِ حَضرت، بِشُدم غَریب و تنها

به میانِ حَبْس ناگَه، قَمَری مرا قَرین شُد
که فِکَنْد در دِماغَم، هَوَسَش هزار سودا

همه کَس خَلاص جویَد، زِ بَلا و حَبْس، من نی
چه رَوَم چه روی آرَم؟ به بُرون و یار این جا؟

که به غیرِ کُنجِ زندان، نَرسَم به خَلْوتِ او
که نشُد به غیرِ آتش، دلِ اَنْگَبینْ مُصَفّا

نَظَری به سویِ خویشان، نَظَری بَرو پَریشان
نَظَری بِدان تَمَنّا، نَظَری بدین تماشا

چو بُوَد حَریفْ یوسُف، نَرَمَد کسی چو دارد
به میانِ حَبْس بُسْتان و که خاصه یوسُفِ ما

بِدَوَد به چَشم و دیده، سویِ حَبْس هر کِه او را
زِ چُنین شِکَرسِتانی بِرَسَد چُنین تقاضا

من از اَخْتَران شَنیدم، که کسی اگر بیابد
اثری زِ نورِ آن مَهْ، خَبَری کنید ما را

چو بدین گُهَر رَسیدی، رَسَدت که از کَرامَت
بِنَهی قَدَم چو موسی، گُذری زِ هفت دریا

خَبَرش زِ رَشکِ جان‌ها، نَرَسَد به ماه و اَخْتَر
که چو ماهِ او بَرآیَد، بِگُدازد آسْمان‌ها

خَجِلَم زِ وَصفِ رویَش، به خدا دَهان بِبَندم
چه بَرَد زِ آبِ دریا و زِ بَحر، مَشکِ سَقّا
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.