هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد و رنج خود سخن میگوید و از مسیح (یا یک شخصیت معنوی) درخواست کمک و شفا میکند. شاعر از رنجهای خود و گناهانش میگوید و از لطف و بخشش الهی طلب میکند. او به این موضوع اشاره میکند که درد و درمان در یک جا قرار دارند و از شخصیت معنوی درخواست میکند تا به او توجه کند و او را از رنجها نجات دهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند رنج، گناه، و درخواست بخشش نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۱۶۷
کِه بِپُرسَد جُزِ تو، خسته و رَنْجورِ تو را؟
ای مسیح از پِیِ پُرسیدنِ رَنْجور بیا
دستِ خود بر سَرِ رَنْجور بِنِه که چونی؟
از گُناهَش بِمَیَندیش و به کینْ دستْ مَخا
آن کِه خورشیدِ بَلا بر سَرِ او تیغ زده ست
گُسترانْ بر سَرِ او، سایهٔ اِحْسان و رِضا
این مُقصِّر به دو صد رنجْ سِزاوار شُده ست
لیک زان لُطفْ به جُز عَفو و کَرَم نیست سِزا
آن دلی را که به صد شیر و شِکَر پَروَردی
مَچَشانَش پس از آن هر نَفَسی زَهرِ جَفا
تا تو برداشتهیی دل زِ من و مَسْکَنِ من
بَند بُسْکُست و دَرآمَد سویِ من سیلِ بَلا
تو شِفایی، چو بیایی خوش و رو بِنْمایی
سِپَهِ رنج گُریزند و نِمایند قَفا
به طَبیبَش چه حواله کُنی ای آبِ حَیات
از همان جا که رَسَد دَرد، همان جاست دَوا
همه عالَم چو تَناَند و تو سَر و جانِ همه
کِی شود زنده تَنی که سَرِ او گشت جُدا
ای تو سَرچَشمهٔ حیوان و حَیاتِ هَمِگان
جویِ ما خُشک شُده ست، آب ازین سو بِگُشا
جُز ازین، چند سُخَن در دلِ رَنْجور بِمانْد
تا نَبینَد رُخِ خوبِ تو نگوید به خدا
ای مسیح از پِیِ پُرسیدنِ رَنْجور بیا
دستِ خود بر سَرِ رَنْجور بِنِه که چونی؟
از گُناهَش بِمَیَندیش و به کینْ دستْ مَخا
آن کِه خورشیدِ بَلا بر سَرِ او تیغ زده ست
گُسترانْ بر سَرِ او، سایهٔ اِحْسان و رِضا
این مُقصِّر به دو صد رنجْ سِزاوار شُده ست
لیک زان لُطفْ به جُز عَفو و کَرَم نیست سِزا
آن دلی را که به صد شیر و شِکَر پَروَردی
مَچَشانَش پس از آن هر نَفَسی زَهرِ جَفا
تا تو برداشتهیی دل زِ من و مَسْکَنِ من
بَند بُسْکُست و دَرآمَد سویِ من سیلِ بَلا
تو شِفایی، چو بیایی خوش و رو بِنْمایی
سِپَهِ رنج گُریزند و نِمایند قَفا
به طَبیبَش چه حواله کُنی ای آبِ حَیات
از همان جا که رَسَد دَرد، همان جاست دَوا
همه عالَم چو تَناَند و تو سَر و جانِ همه
کِی شود زنده تَنی که سَرِ او گشت جُدا
ای تو سَرچَشمهٔ حیوان و حَیاتِ هَمِگان
جویِ ما خُشک شُده ست، آب ازین سو بِگُشا
جُز ازین، چند سُخَن در دلِ رَنْجور بِمانْد
تا نَبینَد رُخِ خوبِ تو نگوید به خدا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.