هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و عاشقانه از خاقانی شروانی، بیانگر سفر روحانی و عرفانی شاعر به سوی حقیقت و وصال معشوق است. او از رهایی از بندهای دنیوی، رسیدن به باغ رضا، و تجربه‌های روحانی مانند گذر از تاریکی به نور سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند سفر فلکی، نوشیدن جام عشق، و رهایی از غولان دنیوی، حالات عرفانی خود را توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۷۱

کو نزل عاشقان که منزل رسیده‌ایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیده‌ایم

آزاده رسته از در دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیده‌ایم

چون چار هفته مه که به خورشید درخزد
یک هفته زیر سایهٔ خاصان خزیده‌ایم

بی‌جوش خون چو موکب ساغر گذشته‌ایم
بی‌چتر زر چو لشکر آتش دویده‌ایم

در نیم شب چو صبح پسین درگرفته‌ایم
در ملک نیم‌روز به پیشین رسیده‌ایم

از پشت چار لاشه فرود آمده چو عقل
بر هفت مرکبان فلک ره بریده‌ایم

گلگون ما که آب خور وصل دیده بود
بر آب او صفیر ز کیوان شنیده‌ایم

در عالمی که راه ز ظلمت به ظلمت است
از نور سوی نور شبیخون گزیده‌ایم

ای دل صلای قرصهٔ رنگین آفتاب
کز ره بلای آخور سنگین کشیده‌ایم

ای ساقی‌الغیاث که بس ناشتا لبیم
زان می بده که دی به صبوحی چشیده‌ایم

ای میزبان میکده ایثار کن به ما
بیغوله‌ای که از پی غولان رمیده‌ایم

بیم است از آن که، صبح قیامت برون دمد
تا ور آه صور در دمیده‌ایم

ما ناوکی و دعوت ما تیر ناوکی
تیری کز او علامت سلطان دریده‌ایم

از صبح و شام هم به زر شام و سیم صبح
سلطان چرخ را به غلامی خریده‌ایم

در خاک کوی ریخته‌ایم آبرو از آنک
ترسیده‌ایم از آب که ما سگ گزیده‌ایم

دل را کبود پوش صفا کرده‌ایم از آنک
خاقانی فلک دل خورشید دیده‌ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.