هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و معنوی است که به موضوعات مختلفی مانند عشق به خدا، وحدت وجود، عرفان، و مفاهیم معنوی مانند وفا، غربت، و آشنا اشاره میکند. شاعر از مفاهیمی مانند عشق الهی، وحدت با خدا، و رهایی از غم و غربت سخن میگوید. همچنین، به مفاهیمی مانند کیمیا، اولیا، و کربلا نیز اشاره شده است.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۰
تا به شبْ ای عارفِ شیرین نَوا
آنِ مایی، آنِ مایی، آنِ ما
تا به شبْ امروز ما را عِشرت است
اَلصَّلا ای پاک بازانْ، اَلصَّلا
دَرخُرام ای جانِ جانِ هر سَماع
مَهْ لِقایی، مَهْ لِقایی، مَهْ لِقا
در میانِ شِکُّرانْ گُل ریز کُن
مَرحَبا ای کانِ شِکَّر، مَرحَبا
عُمر را نَبْوَد وَفا اِلاّ تو عُمر
باوَفایی، باوَفایی، باوَفا
بَس غریبی، بَس غریبی، بَس غریب
از کجایی؟ از کجایی؟ از کجا؟
با کِه میباشیّ و هَم رازِ تو کیست؟
با خدایی، با خدایی، با خدا
ای گُزیده نَقشْ از نَقّاشِ خود
کِی جُدایی؟ کِی جُدایی؟ کِی جُدا؟
با همه بیگانهییّ و با غَمَش
آشنایی، آشنایی، آشنا
جُزوْ جُزوِ تو فَکَنده در فَلَک
رَبَّنا و رَبَّنا و رَبَّنا
دل شِکَسته هین چرایی؟ بَرشِکَن
قَلْبها و قَلْبها و قَلْبها
آخِر ای جانْ اوّلِ هر چیز را
مُنْتَهایی، مُنْتَهایی، مُنْتَها
یوسُفا در چاهْ شاهی تو وَلیک
بی لِوایی، بیلِوایی، بیلِوا
چاه را چون قصرِ قیصر کردهیی
کیمیایی، کیمیایی، کیمیا
یکْ وَلی کِی خوانَمَت، که صد هزار
اولیایی، اولیایی، اولیا
حَشْرگاهِ هر حُسینی گَر کُنون
کَربَلایی، کَربَلایی، کَربَلا
مَشک را بَربَند ای جان، گَر چه تو
خوش سَقایی، خوش سَقایی، خوش سَقا
آنِ مایی، آنِ مایی، آنِ ما
تا به شبْ امروز ما را عِشرت است
اَلصَّلا ای پاک بازانْ، اَلصَّلا
دَرخُرام ای جانِ جانِ هر سَماع
مَهْ لِقایی، مَهْ لِقایی، مَهْ لِقا
در میانِ شِکُّرانْ گُل ریز کُن
مَرحَبا ای کانِ شِکَّر، مَرحَبا
عُمر را نَبْوَد وَفا اِلاّ تو عُمر
باوَفایی، باوَفایی، باوَفا
بَس غریبی، بَس غریبی، بَس غریب
از کجایی؟ از کجایی؟ از کجا؟
با کِه میباشیّ و هَم رازِ تو کیست؟
با خدایی، با خدایی، با خدا
ای گُزیده نَقشْ از نَقّاشِ خود
کِی جُدایی؟ کِی جُدایی؟ کِی جُدا؟
با همه بیگانهییّ و با غَمَش
آشنایی، آشنایی، آشنا
جُزوْ جُزوِ تو فَکَنده در فَلَک
رَبَّنا و رَبَّنا و رَبَّنا
دل شِکَسته هین چرایی؟ بَرشِکَن
قَلْبها و قَلْبها و قَلْبها
آخِر ای جانْ اوّلِ هر چیز را
مُنْتَهایی، مُنْتَهایی، مُنْتَها
یوسُفا در چاهْ شاهی تو وَلیک
بی لِوایی، بیلِوایی، بیلِوا
چاه را چون قصرِ قیصر کردهیی
کیمیایی، کیمیایی، کیمیا
یکْ وَلی کِی خوانَمَت، که صد هزار
اولیایی، اولیایی، اولیا
حَشْرگاهِ هر حُسینی گَر کُنون
کَربَلایی، کَربَلایی، کَربَلا
مَشک را بَربَند ای جان، گَر چه تو
خوش سَقایی، خوش سَقایی، خوش سَقا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.