هوش مصنوعی: این شعر از خاقانی به موضوع گذر عمر و بی‌تفاوتی آن نسبت به جایگاه اجتماعی افراد می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که زمان برای همه یکسان می‌گذرد، چه پادشاه باشد چه درویش، و هیچ‌کس از کاهش عمر در امان نیست. همچنین، او به ناپایداری دنیا و بی‌ثباتی شرایط زندگی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم فلسفی درباره مرگ، زمان و ناپایداری زندگی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۳۰۱ - در حسرت عمر گذشته

گنج عمری داشتی خاقانیا
کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید
شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق
خواه درویش است، خواهی پادشاه

از کیا درگیر کز زر یافت تاج
تا شبانی کز گیا دارد کلاه

بامدادان روز چون سر برزند
بر همه یکسان درآید شام‌گاه

هرکه را بی‌صرف کم شد نقد عمر
هست مغبون اندر این بازارگاه

عمر کاهد تن گدازد دور چرخ
اینت چرخ تن گداز عمر کاه

جزوی از من کم شود، جزوی ز میر
روزی از من بگذرد، روزی ز شاه

از گدائی چون من و میری چو تو
عمر یکسان می‌ستاند سال و ماه

کام ثعبان را چه خرچنگ و چه مور
سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه

آتش سوزان و داس تیز را
یک صفت باشد تر و خشک گیاه

شمع را از باد کی باشد امان؟
پنبه را ز آتش کجا باشد پناه

شاه محجوب است و من آگه ز کار
شاه مشغول است و من فارغ ز جاه

بلکه من آزادم او در بند آز
بلکه من آگاهم او غافل ز راه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.