۳۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

بود در خاطرم که یک چندی
گرچه هستم به اصل و دانش حر

به خرد با فرشته هم پهلو
سخن نظم، نظم دانهٔ در

تا مگر گردد از ایادی تو
تنگم از مرده ریگ مردم پر

چون نبودیم در خور خدمت
گفت عفوت که السلامة مر

بندگی درت کنم چندی
بی‌ریا همچو ایبک و سنقر

ترک کردیم خدمت و خلعت
نه دیار عرب نه شیر شتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.