۵۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۴

خواهم گرفتن اکنون، آن مایهٔ صُوَر را
دامی نهاده‌ام خوش، آن قبلهٔ نَظَر را

دیوارْ گوش دارد، آهسته‌تَر سُخن گو
ای عقلْ بامْ بَررو، ای دلْ بگیر دَر را

اَعْدا که در کَمینَنْد، در غُصّهٔ هَمینَنْد
چون بِشْنَوند چیزی، گویند هَمدِگَر را

گَر ذَرّه‌ها نهانَنْد، خَصْمان و دُشمَنانَنْد
در قَعْرِ چَهْ سخن گو، خَلْوَت گُزین سَحَر را

ای جانْ چه جایِ دشمن؟ روزی خیالِ دشمن
در خانهٔ دِلَم شُد، از بَهرِ رَهگُذر را

رَمزی شَنید زین سِرّ، زو پیشِ دشمنان شُد
می‌خوانْد یک به یک را، می‌گفت خُشک و تَر را

زان روز ما و یاران، در راهْ عَهد کردیم
پنهان کنیم سِرّ را، پیش اَفْکَنیم سَر را

ما نیز مَردمانیم، نی کَم زِ سنگِ کانیم
بی زَخْم‌هایِ میتین، پیدا نکرد زَر را

دریایِ کیسه بَسته، تَلخْ و تُرُش نِشَسته
یعنی خَبَر ندارم، کِی دیده‌ام گُهَر را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.